تاریخ و ساختار اشرافیت بریتانیا (5)
الیگارشی و انقلاب مالی سده هیجدهم
سالهای اقتدار والپول دورانی تعیین کننده در تاریخ معاصر بریتانیاست؛ هم از نظر تثبیت و تحکیم ثبات و اقتدار خاندان سلطنتی هانوور، که اعقاب آن تا به امروز در رأس ساختار سیاسی بریتانیا و در قلب الیگارشی جهانی معاصر جای دارند، و هم از نظر تحولات اجتماعی و اقتصادی ژرفی که نقش فائقه جهانی این کشور را به ارمغان آورد.
سر چارلز پتری تاریخ بریتانیا در سده هیجدهم را "دوران الیگارشی و امپراتوری" میخواند. (1) جرج کنن، محقق انگلیسی دیگر، از این دوران با عنوان "سدهی آریستوکراسی" یاد میکند. (2) تصویری که مورخین به دست میدهند گویای سیطرهی تام و تمام یک الیگارشی زرسالار تمام عیار است.اینان بطور عمده همان خاندانهاییاند که به دلیل نقششان در "انقلاب شکوهمند"، یعنی سرنگونی جمیز دوم استوارت، "خانوادههای انقلاب" (3) نامیده میشدند و به دلیل برخورداری از امتیازات ویژه و جایگاه برتر در دوران ویلیام اورانژ و پس از آن به "خاندانهای کبیر ویگ" (4) شهرت داشتند. (5)
در اواخر دهه 1750، یک نویسنده انگلیسی به نام جوزف ماسی (6) تخمین میزند که حدود 40 درصد مردم بریتانیا تنها از 14 درصد ثروت اجتماعی برخوردارند. ماسی در قله جامعه بریتانیا 310 خاندان متمکن را میدید که هر یک دارای املاکی به وسعت ده تا بیست هزار آکر (چهار تا هشت هزار هکتار) بودند. بسیاری از این ملاکین دوک، مارکیز، ارل، ویسکونت یا بارون بودند. تعداد افراد دارای این عناوین در دوران جرج اول و جرج دوم هانوور حدود 170 نفر بود که در مجلس لردها عضویت داشتند. تمامی آنها در لندن و در املاک خود کاخها و قلعههای باشکوه داشتند و بر مناطق پهناوری از سرزمین بریتانیا حکومت میکردند. برای نمونه، دوک مارلبورو (نیای سر وینستون چرچیل) در مقر خود، کاخ بلنهایم، مأوا داشت و به عنوان زمیندار بزرگ و قدرتمند منطقه، عملاً حکمران بخش عمده آکسفوردشایر بود. اداره امور "شایرها" (استانها) با نایبالحکومههای پادشاه بود و اینان از میان خاندانهای بزرگ اشرافی برگزیده میشدند. این نایبالحکومهها معمولاً قائممقامی داشتند و وزیری که معمولاً از طبقه اشراف متوسط و کوچک محلی یا شهسواران بودند. این حکام و نواب و مباشرین و کارگزاران ایشان حقوقی دریافت نمیکردند ولی از طریق منصب خود ثروتهای انبوه به جیب میزدند. (7) حتی کدخدایان محلات لندن (که رئیس محکمه محله نیز بودند) حقوقی دریافت نمیکردند و زندگیشان از طریق هدایا و رشوهها تأمین میشد. (8)
دوران والپول دوران شکوفایی بیسابقهی صرافی و بورس بازی و سرمایهگذاری در کمپانیهای سهامی ماوراء بحار بود و این تکاپوست که زیرساختهای مالی انقلاب صنعتی انگلستان در سده بعد را فراهم ساخت. اهمیت این تحول تا بدان حد است که برخی محققین از آن با عنوان "انقلاب مالی" یاد میکنند. (9) باید توجه نمود که تبدیل لندن به کانون اصلی تکاپوی صرافان یهودی، که در سده هفدهم بطور عمده در بندر آمستردام مستقر بودند، سهمی مهم و تعیین کننده در این انقلاب مالی داشت. (10) حاصل این انقلاب مالی، اقتدار روزافزون الیگارشی تجاری بود. (11) تأسیس بانگ انگلستان در دوران ویلیام اورانژ (1694) و پیدایش سایر کمپانیهای مالی، مهاجرت صرافان و بورسبازان و ماجراجویان مالی و تجاری را از آمستردام و سایر بنادر اروپا به لندن شتاب بخشید و توسعه تجارت و ظهور خاندانهای بزرگ تاجر و صراف را سبب شد. در عرصه تولید کالاهای مصرفی نیز خاندانهای ثروتمندی چون وایتبرد (12) (آبجوسازی) و استرات (13) (منسوجات) پدید شدند. (14)
این انقلاب مالی البته به بهای اوجگیری بیسابقهی تجارت انگلیسی برده و توسعه اقتصاد پلانتکاری (15) و تهاجم تجاری و سیاسی به شرق بود و نیز به بهای تیرهروزی مردم بریتانیا و ایرلند. بدهی دربار - دولت بریتانیا در دوران جرج اول هانوور را 53 میلیون پوند استرلینگ با بهره شش درصد گزارش کردهاند که بابت آن سالیانه سه میلیون و 180 هزار پوند پرداخت میشد. در این زمان درآمد دولت بریتانیا 8 میلیون پوند در سال بود. (16) بنابراین، شرکتهای سهامی غارت ماوراء بحار مهمترین منبع تأمین درآمدهای دولت بریتانیا انگاشته میشد. برای نمونه، در سال 1730 کمپانی هند شرقی برای دریافت فرمان جدید فعالیت خود مبلغ 200 هزار پوند به دربار پرداخت کرد. (17)
در دوران سلطنت جرج اول هانوور، بریتانیا سرزمینی روستایی - کشاورزی بود و خرابی جادهها و دشواری ارتباطات (18) شکافی عمیق میان شهر و روستا پدید ساخته بود؛ تا بدانجا که حتی اشراف نیز با لهجههای محلی خود سخن میگفتند. ادبیات معاصر بریتانیا سرشار از "جوک"هایی است درباره روستاییانی که برای نخستین بار وارد لندن میشدند. (19) در این زمان، چهارپنجم نیروی کار بریتانیا در کشاورزی اشتغال داشتند. بالاترین حقوق کارگر 5 شیلینگ (20) در هفته (بدون غذا) بود و کودکان به شکلی گسترده از شش سالگی به کار گرفته میشدند. (21) به نوشته بریتانیکا، در حالی که اغنیا زندگی پرتجملی داشتند، کارگران کشاورزی و معادن تنها با یک دست لباس گذران میکردند و در کلبهها، دخمهها و سردابها میزیستند. رشد فزاینده تقاضای ثروتمندان شهرنشین به موادغذایی تهیدستی روستاییان را به همراه داشت. برای نمونه، هر ساله دهها هزار گوسفند از کوهستانهای اسکاتلند برای مصرف اشراف و ثروتمندان به لندن روانه میشد. (22)
ویلیام کالیر در کتاب خود (1882) تصویری گویا از جامعه شهری انگلستان در اواخر سده هفدهم و سده هیجدهم به دست داده است (23) او مینویسد در پایان سده هفدهم در شهر بریستول 6000 نفر، در لیدز 5000 نفر، در شفیلد 2000 نفر و در لیورپول تنها 200 نفر سکونت داشتند. البته جمعیت لندن در این زمان حدود 500 هزار نفر بود. معهذا، زندگی توده مردم در این شهر بزرگ با روستاهای فقرزده و شهرهای کوچک تفاوت محسوس نداشت و به دور از تمامی خدماتی بود که امروزه از زندگی شهری متصور است. در زمان مرگ چارلز دوم (1685) خانههای لندن شماره نداشت و خیابانهای شهر، که تا این زمان فاقد روشنایی بود، در شب کنام دزدان بود و تردد در آن بس مخاطرهآمیز. (24)
در نیمه اول سده هیجدهم نیز لندن سیمایی تیره و هولناک داشت. خیابانها به شدت آلوده بود و بوی تعفن مشام را آزار میداد. مردم خشن و بیفرهنگ بودند. اربابان کارگرانشان را بیرحمانه کتک میزدند و شوهران هر روز زنانشان را. معلمان نیز راهی بجز به شلاق بستن کودکان برای تعلیم و تربیت نمیشناختند. خیابانهای شهر صحنه نزاعهای دائمی بود که به کوری و شکستن دست و پا و قتل میانجامید. تماشای مراسم اعدام سرگرمی مطبوع مردم بود. زندانها هماره انباشته از جنایتکاران بود و بهترین راه فرار از کثافت، بیماری و گرسنگی به شمار میرفت. (25) هنری کویل نیز از لندن سال 1717 چنین توصیفی به دست میدهد:
جمعیت شهر حدود 600 هزار نفر بود. خیابانها تنگ، بدشکل و عموماً ناهموار بود. فقر و فساد گسترده و در برخی موارد باورنکردنی بود. اعتیاد به مشروبات الکلی رواج فراوان داشت و میخانهها و میهمانخانهها مراکز اصلی وراجی، رفع خستگی و تجدید نیرو بود. (26)
سر چارلز پتری مینویسد:
[در دوران والپول] مردم لندن بیش از هر زمان دیگر در تاریخ انگلستان محروم و حقیر شدند. زندگی حیوانی در مقیاسی غیرعادی بر لندنیها تحمیل شد و دین کمترین میزان نفوذ خود را در میان ایشان از دست داد. این نتیجه ناگزیر نظامی بود که به شکلی آشکار در راه ثروتمند کردن اغنیا و فقیرتر کردن فقرا میکوشید. (27)
وضع شهر لندن در حوالی نیمه سده هیجدهم، یعنی کمی پس از پایان صدارت والپول، تفاوت محسوسی با اواخر سده هفدهم و اوایل سده هیجدهم نداشت. به نوشته کالیر، در شب خیابانها قرقگاه گروههای جوانان هرزه و تبهکاری بود که "موهوک" (28) نامیده میشدند. اینان اگر عابری مییافتند او را مورد حمله قرار میدادند و تفریح مطبوعشان "شیر بازی" (29) بود. این "بازی" عبارت بود از مضروب کردن بینی و چشم قربانی نگونبخت و زدن ضربههای شمشیر بر او تا بدانجا که در اثر درد و خونریزی بیهوش شود. اگر گاه زنی را در خیابان مییافتند، او را در بشکهای قرار میدادند و در سراشیب میغلطاندند. گروه دیگری از این الواط نیز وجود داشت که "نیکر" (30) خوانده میشدند. کار آنان جمله شبانه به مغازهها و خرد کردن در و پنجرهها بود. (31) ویل و آریل دورانت مینویسند:
در محلات فقرنشین شهر، مردان و زنان به ندرت به زناشویی تن در میدادند و روابط جنسی حادثهای زودگذر و کالایی قابل فروش بود که قانون و آئینی نمیشناخت. در این محلات به ندرت کلیسا به چشم میخورد ولی میکده و آبجوفروشی فراوان بود. دزدان و جیببران و آدمکشان حرفهای محلات فقیرنشین را، چون سایر بخشهای شهر، آشیانه خود ساخته بودند، بسیاری از آدمکشان در دستههایی متشکل شده بودند. اینان بینی نگهبانانی را که مانع جنایات آنان بودند چاک میزدند. یک دسته از این آدمکشان که "موهوکها" نام داشتند، به کوچهها میریختند، عابران را با نوک شمشیر نیش میزدند، زنان را وادار میکردند به روی سر بایستند، و دیدگان قربانیان نافرمانبردار خویش را از حدقه بیرون میکشیدند. شکستن پنجره دکانها و خانههای مردم برای تبهکاران کمآزارتر کافی بود. اسمالت در 1730 چنین متذکر شد: "از آغاز تمدن، جهان مردمی وحشیتر از دزدان و راهزنان امروزی به خود ندیده است." در 1744 شهردار و اعضای انجمن شهر لندن به شاه گزارش دادند: "دستههای افراد تبهکار و شریر مسلح به چماق، تپانچه، شمشیر و سلاحهای خطرناک دیگر نه تنها به گذرگاههای خصوصی، بلکه به خیابانها و اماکن همگانی حملهور میشوند و به رعایای اعلیحضرت تعدی میکنند. "هوراس والپول در 1752 گفت: "انسان در نیمه روز هم ناچار است آنچنان سفر کند که گویی به جنگ میرود. (32)
ویل و آریل دورانت درباره کیفرهای وحشیانه چنین مینویسند:
کیفرهای وحشیانه در ملاء عام مردم را درندهخو میساخت. به موجب قانونی که در 1790 لغو شد، زنی را که به خیانت یا کشتن شوهرش محکوم شده بود زنده میسوزانیدند. ولی عرف و عادت اجازه میداد که قبل از سوزانده شدن خفه شود. شکم مردانی را که به جرم خیانت محکوم میشدند هنگام اعدام، که هنوز جان به تن داشتند، میدریدند و امعاء و احشاء آنان را در برابر دیدگانشان میسوزانیدند؛ سپس آنان را سر میبریدند و تکهتکه میکردند. در همه محلات لندن چوبههای دار بر پا شده بود و بر بسیاری از آنها لاشههای محکومان را میآویختند تا طعمه پرندگان شوند. گاهی نیم ساعت طول میکشید تا محکومی بر چوبه دار جان دهد... سنگدلی تماشاگران و جنایتکاران روزهایی را که محکومی به دار کشیده میشد چون روزهای جشن میساخت. مردم برای تماشای محکومانی که سوار بر ارابه به سوی چوبهدار میرفتند، در راهها صف میبستند، دکهها و دستفروشان جین و نان زنجبیلی و گردو و سیب به جمعیت میفروختند، آوازهخوانان دورهگرد چکامه میخواندند. (33)
تا نیمه دوم سده هیجدهم، انگلستان از نظر بهداشت و فرهنگ هنوز کشوری عقب مانده بود. در سال 1685 در لندن از هر 23 نفر یک نفر میمردند. (در سال 1882 این نسبت یک به چهل بود). (34) این وضع بیش از همه دامنگیر زنان و کودکان بود و حتی ملکههای انگلیس راهی برای رهایی از این مصیبت نداشتند. کاترین آراگونی، همسر اول هنری هشتم، صاحب شش فرزند، از جمله دو پسر، شد ولی به رغم علاقه فراوان هنری به پسر تمامی آنان، بجز ماری تودور، در زمان زایمان یا در کودکی مردند. آن بالین، همسر دوم هنری هشتم، صاحب سه فرزند شد؛ یکی سقط شد، دیگری مرده به دنیا آمد و تنها یک (الیزابت) زنده ماند. جین سیمور، ملکه بعدی، دوازده روز پس از تولد پسرش، ادوارد ششم بعدی، درگذشت. (ادوارد ششم در 16 سالگی به بیماری سل مرد). کاترین پار، آخرین همسر هنری هشتم، نیز در سر زایمان درگذشت. در اواخر سده هفدهم و اوایل سده هیجدهم وضع به همین گونه بود. برای مثال، ملکه آن نوزده فرزند زایید که همه در زمان زایمان یا در کودکی مردند؛ و لیدی تمپل ثروتمند (دوروتی اسبورن)، دوست ملکه ماری دوم (خواهر ملکه آن)، 9 فرزند زایید که هفت تای آنان در کودکی مردند. حتی در اوایل سده هیجدهم، دو پسر نخست سوفیا دوروتا، دختر جرج اول هانوور و ملکه پروس، در کودکی مردند و تنها سومین پسر زنده ماند که با نام فردریک دوم (کبیر) پادشاه پروس شد. به نوشته کالیر، در نیمه اول سده هیجدهم، آموزش زنان بسیار نازل بود و حتی زنان متعلق به فرهیختهترین خاندانها به زحمت نامهها را هجی میکردند. (35) در میان زنان اشرافی، خالکوبی بر روی صورت کاملاً رایج بود و مایه فخر و جلوهفروشی (36). تا سده هیجدهم، جادوگری در انگلستان کاملاً مرسوم بود و رونق کار و نفوذ جادوگران تا بدانجا بود که در دهه 1730 پارلمان قوانینی علیه ایشان وضع کرد. حتی جان وزلی، (37) بنیانگذار مذهب متدیسم (38) به وجود جادوگران و شیاطین در روی زمین، به عنوان موجوداتی مادی و قابل لمس، باور داشت. (39)
انقلاب مالی نیمه اول سده هیجدهم و تهاجم غارتگرانه الیگارشی بریتانیا به سراسر جهان، طبعاً بر وضع داخلی این سرزمین تأثیرات جدی بر جای گذارد. مهمترین پیامد این تحول، گسترش فرهنگ تجاری بود که نیاز به ایجاد بازارهای انبوه مصرف داخلی را پدید آورد و این امر در نیمه دوم سده هیجدهم رشد فزاینده شهرنشینی و پیدایش طبقه متوسط شهری پرشماری را سبب شد. این سرآغاز تحولی است که در نیمه دوم سده نوزدهم، در دوران پس از انقلاب صنعتی، به اوج خود رسید و به تولد پدیدهای انجامید که از آن با عنوان "جامعه مدرن" یاد میشود. (40)
در سال 1700 تنها در ده شهر انگلیس جمعیتی بیش از ده هزار نفر میزیستند. در سال 1750 این رقم به 17 شهر و در سال 1800 به بیش از 50 شهر رسید. به نوشته بریتانیکا، در حوالی نیمه سده هیجدهم، شهر لندن حدود 650 هزار نفر سکنه داشت که اندکی کمتر از یک دهم جمعیت بریتانیا بود. در این زمان یک چهلم جمعیت فرانسه در پاریس، یک پنجاهم جمعیت هلند در هاگ و یک هشتادم جمعیت اسپانیا در مادرید میزیستند. (41)
پیدایش و رشد شهرهای بزرگ با هجوم انبوه "کالاهای مستعمراتی" به بازار داخلی بریتانیا مقارن بود و این امر پیدایش خدمات جدید و ارتقاء سطح زندگی طبقات اشرافی و متوسط را در پی داشت. برای نمونه، در نیمه سده هیجدهم در شهر بریستول 9 قهوهخانه، در لیورپول و چستر 6 و در نورثمپتون دو قهوهخانه ایجاد شده بود. معهذا، باید توجه داشت که این خدمات جدید تنها در انحصار گروه معدود و ممتازی از اعضای جامعه بود و اکثریت مردم، به ویژه روستاییان، حتی تا اواخر سده نوزدهم از نظر شیوه زیست مادی و فرهنگی معنوی به شیوه کهن میزیستند. این امر در مناطق کوهستانی اسکاتلند، مناطق مرکزی ولز و بخشهایی از منطقه ایست آنجلیا (42) در انگلستان مشهودتر بود. (43) در این دوران بود که قالی (44) و میز برای نخستینبار به خانه مردم انگلیش راه یافت هر چند هنوز سقفها کوتاه، پنجرهها کوچک و خانهها کمنور و بدهوا بود. (45)
درباره پیشینه ورود و رواج کالاهایی چون فلفل، قهوه، شکر و تنباکو به انگلستان پیشتر سخن گفتهایم. (46) درباره چای توضیح مکمل زیر ضرور به نظر میرسد: چای در اصل یک گیاه چینی است و ظاهراً در سدههای نخست هجری برای مسلمانان ناشناخته بوده زیرا در کتاب الابنیه عن حقایق الادویه (سده چهارم هجری) نامی از آن مندرج نیست. (47) در رساله آثار و احیاء (اوایل سده هشتم هجری/ چهاردهم میلادی) توصیفی مبسوط از "چای" دیده میشود و به تجارت گسترده آن در شرق اشاره شده است: "و متاعی بزرگ [است] و نفعی بسیار از معاملات آن حاصل شود. (48) اولین آشنایی اروپاییان با چای در سال 1559 میلادی و از طریق تجار بنادر ایتالیاست. این زمانی است که جیووانی باتیستا رموزیو (49) نام چای را در رسالهای برده است. اولین اشاره به نام چای در زبان انگلیسی به نامه یک کارگزار کمپانی هند شرقی به نام ویکمن (50) تعلق دارد که در سال 1615 از ژاپن نگاشته است. این کالا را نخستین بار لرد ارلینگتون و لرد اوسوری (51) در سال 1666 به شکل محدود به انگلستان وارد کردند، ولی تا یک سده بعد نوشیدن آن رواج نداشت. در سال 1767 توماس گاروای، (52) مالک قهوهخانهای در لندن، یک محموله بزرگ چای به انگلستان وارد کرد و بتدریج، از اواخر سده هیجدهم، طبقات متوسط در شهرهای لندن و ادنبورگ نوشیدن چای را آغاز کردند. این کالا در سال 1784 از چین به آمریکا وارد شد و مصرف و تجارت آن به سرعت رواج یافت. در سال 1787 تجارت آمریکایی چای بالغ بر 400 هزار کیلوگرم در سال بود. کشت چای در مستملکات هند بریتانیا از سال 1790 بطور آزمایشی و محدود آغاز شد. (53) از سال 1826 هلندیها کشت چای را در جاوه آغاز کردند و از سال 1836 کمپانی هند شرقی انگلیس کشت گسترده چای را در هند آغاز نمود. (54)
بهرروی، یورش کالاهای مستعمراتی به جزایر انگلستان، با پیدایش و رشد طبقه متوسط شهری توأم بود که در نیمه دوم سده هیجدهم به شکل توسعه چشمگیر کسبه و پیدایش شبکه گستردهای از مغازهها رخ نمود. رشد حرفه مغازهداری در انگلستان تا بدانجا بود که در اوایل سده نوزدهم ناپلئون بناپارت انگلستان را به عنوان "ملت مغازهداران" توصیف کرده است. (55)
یکی از مهمترین پیامدهای این تحول در ساختار جامعه بریتانیا، رشد فرهنگ مکتوب، کتب و مطبوعات، بود که در طول دو سده پسین مؤثرترین و ماندگارترین نقش را در حیات سیاسی و فرهنگی جهان معاصر ایفا نمود. (56)
در دوران آغازین پیدایش صنعت چاپ در اروپا، از نیمه سده پانزدهم تا پایان سده شانزدهم، تیراژ کتاب تنها در چند صد نسخه بود و از یکهزار نسخه فراتر نمیرفت. این رقم از سده هفدهم تا پایان سده هیجدهم به دو الی سه هزار نسخه رسید. یکی از پرفروشترین کتابهای سده هیجدهم در انگلیس پاملا (57) (1740) است که تنها در چند هزار نسخه معدود به فروش رفت. به عبارت دیگر، تا این زمان کتاب پدیدهای تجملی و اشرافی شناخته میشد. (58) به تعبیر ویلیام کالیر، تا نیمه اول سده هیجدهم در انگلستان کتاب نادر و گرانقدر بود و در بهترین خانههای اشراف ولایات تنها چند جلد کتابی یافت میشد. (59) پدیدهای که گاه از آن با عنوان "انقلاب کتاب" یاد میشود، بطور عمده به سده نوزدهم تعلق دارد و سالهای 1800 - 1814 و ورود نیروی بخار به عرصه صنعت چاپ آغازگر آن است.
سرآغاز تاریخ مطبوعات به خبرنامههای دولتی میرسد. یکی از معروفترین نمونهها، خبرنامههای دستنویسی به نام "اکتا دیورنا" (60) (اخبار روزانه) است که از سال 59 پیش از میلاد در امپراتوری روم تهیه میشد و برای مقامات محلی این دولت پهناور ارسال میگردید. چنین رویهای در تمدنهای کهن شرق نیز قطعاً مرسوم بود. پاپیروسهای به دست آمده از دوران هخامنشی، از جمله در جلگه رود نیل، بیانگر ارتباطات منظم و مکتوب میان حکومت مرکزی و دبیرخانههای ساتراپها در سرتاسر این امپراتوری پهناور است و بنابراین نمیتوان پیشینه اینگونه "خبرنامههای دولتی" را به رومیان محدود کرد. در سالهای 618 تا 1911 میلادی، یعنی بیش از یکهزار سال، در چین خبرنامه مشابهی به نام "پائو" (61) (اخبار دربار) وجود داشت. و میدانیم که در ایران و سایر سرزمینهای اسلامی، اخبار مهم حکومتی را جارچیان به اطلاع عموم میرسانیدند و متن آن در معابر نصب میشد. سپس، از خبرنامههای تجاری سخن میرود؛ یعنی نامههایی که برخی خاندانهای تاجر مقیم بنادر آلمان و ایتالیا برای بستگان و شرکا و کارگزاران خویش مینوشتند و از اینطریق آخرین اخبار را مبادله میکردند. گفته میشود در اواخر سده پانزدهم و اوایل سده شانزدهم میلادی و در ونیز و برخی بنادر آلمان گاه اوراق دستنویسی حاوی اخبار دولتی به طور نامنظم پخش میشد. اولین خبرنامه دولتی چاپی در اروپا، ماهنامهای است حاوی اخبار دولتی به نام Notizie Scritte که در سال 1562 در ونیز منتشر میشد. این ورق چاپی در ازای یک سکه ونیز، موسوم به گازتا، (62) فروخته میشد و واژه گازت (63) (مجله) مأخوذ از نام این سکه است.
به رغم اینگونه پیشینهها، مطبوعات جدید مولود مستقیم تکاپوی تجاری - مستعمراتی گستردهای است که سرمایهگذاران و ماجراجویان دریایی از اوایل سده هفدهم در سرزمینهای سفلی آغاز کردند. در سال 1606 فردی به نام آبراهام ورهوون (64) در بندر آنتورپ انتشار خبرنامهای به نام Nieuwe Tijdingen را آغاز کرد. سپس، با انتقال کانون اصلی تکاپوی ماوراء بحار به بندر آمستردام، از سال 1618 انتشار نشریهای به نام اخبار جدید ایتالیا، آلمان، هنگری، اسپانیا و فرانسه (65) در این بندر آغاز شد که به صورت هفتگی یا دو هفته یک بار بود. این نشریه، به دلیل جایگاه برجسته هلند در اقتصاد اروپای سده هفدهم، در سایر مراکز مالی - تجاری اروپا وزن و اهمیتی یافت. در سالهای بعد انتشار خبرنامههای مشابهی در اروپای مرکزی (1620)، فرانسه (66) (1631)، دانمارک (1634)، ایتالیا (1636)، سوئد (1645) و لهستان (1661) آغاز شد.
اولین نشریه چاپی به زبان انگلیسی نیز در بندر آمستردام (1620) منتشر شد و در سال بعد (سپتامبر 1621) فردی به نام ناتانیل باتر (67) انتشار آن را در لندن در یک ورق آغاز کرد. اینگونه نشریات کورانتو (68) (اخبار جدید) نامیده میشدند و متضمن اخبار خارجی بودند که از طریق آمستردام و فرانکفورت به انگلیس میرسید. معهذا، به نوشته کالیر، در سده هفدهم چیزی که با معیارهای امروزین بتوان آن را روزنامه نامید در انگلیس وجود نداشت. هر دو هفته یکبار ورقه کوچکی در یک صفحه در لندن چاپ و توزیع میشد که در آن قوانین و مقررات اعلام میگردید. از سال 1666 نشریهای به نام لندن گازت (69) آغاز به انتشار کرد که هر دو هفته یک بار در دو ورق منتشر میشد و از نظر محتوا بسیار نازل بود. انتشار اخبار مجلس و محاکم در نشریه فوق ممنوع بود.
اولین روزنامه در انگلیس دیلی کورانت (70) نام داشت که از سال 1702 منتشر شد و انتشار آن تا سال 1735 تداوم یافت. این روزنامه یک ورقی به طور عمده حاوی گزیده اخباری بود که از کورانتوهای اروپایی ترجمه میشد. اولین نشریه انگلیسی که در آن ناشر به نگارش مقالاتی پرداخت و نظر خود را در باب مسائل روز سیاسی و اجتماعی بیان نمود، ریویو (71) است که دانیل دوفوئه، (72) نویسنده نامدار انگلیسی، در سالهای 1704 - 1713 منتشر میکرد. این نشریه در آغاز هفتگی و سپس سه هفته یک بار بود. اولین روزنامه جدی در ایالات متحده آمریکا بوستن گازت (73) بود که جیمز فرانکلین، برادر بنجامین فرانکلین، از سال 1719 انتشار آن را در بندر بوستن آغاز کرد. اولین روزنامه فرانسه (74) از سال 1777 منتشر شد.
تحول جدی در عرصه مطبوعات انگلیس در نیمه دوم سده هیجدهم رخ داد. از سال 1760 چهار روزنامه و شش نشریه سه هفتهای در لندن منتشر میشد. انتشار روزنامه تایمز (75) از سال 1785 و انتشار ابزرور (76) از سال 1791 آغاز شد. معهذا، درباره اهمیت جایگاه و نقش مطبوعات در پیش از سده نوزدهم نباید اغراق کرد. این نشریات در مقایسه با وضع اقتصادی توده مردم بسیار گران بود (قیمت هر روزنامه و مجله بین سه تا چهار پنی (77) بود) و لذا تنها بخشهای مرفه جامعه از آن برخوردار میشدند. این در زمانی است که حقوق یک کشیش جزء ده پوند در سال و درآمد یک کشاورز خردهپا 60 الی 70 پوند در سال بود. حتی در اوایل سده نوزدهم نیز تیراژ مطبوعات بسیار اندک بود؛ و در واقع این "انقلاب راهآهن" و توسعه ارتباطات زمینی و پیدایش شهرهای بزرگ است که رشد مطبوعات را سبب شد و به آن جایگاه امروزین را بخشید. برای نمونه، تیراژ تایمز در سال 1815 تنها 5000 نسخه و قیمت آن هفت پنی بود. در سال 1850 تیراز تایمز به 50 هزار نسخه و قیمت آن به پنج پنی رسید. (78) در این زمان در ایالات متحده آمریکا 400 روزنامه و 3000 هفتهنامه منتشر میشد. (79)
خاندان اسکات
خاندان اسکات، که عناوین شامخ دوک باکلو و دوک کوئینزبری به ایشان تعلق دارد، از مهمترین خاندانهای اشرافی معاصر بریتانیا و از اعقاب نامشروع چارلز دوم استوارت است.چارلز دوم، (80) پسر ارشد چارلز اول و هنریتا ماریا، (81) خواهر لویی سیزدهم پادشاه فرانسه، همان کسی است که پس از انقلاب پوریتانی و اعدام پدر، نظام سلطنتی را در انگلستان اعاده کرد و به مدت 25 سال (از مه 1669 تا 6 فوریه 1685) بر این سرزمین حکومت نمود. او که طبعی لاابالی داشت، در جوانی به مذهب پروتستان گروید و تلاش مادر و خواهرش (82) برای بازگشت وی به مذهب کاتولیک به جایی نرسید، معهذا، در اواخر عمر مخفیانه کاتولیک شد و طی پیمان محرمانه دوور (83) (مه 1670) به پسرداییاش، لویی چهاردهم، تعهد سپرد که گروش خود به این مذهب را علنی کند. و به دلیل این تعلق بود، که به رغم دسیسههای فراوان الیگارشی پروتستان بریتانیا، از ولیعهدی برادرش، جیمز کاتولیک، حمایت کرد. وی در واقع، چارلز دوم به دین و آئین تقید چندان نداشت و لذاست که مورخین سالهای سلطنت او را دوران رشد "ماتریالیسم" در انگلستان میدانند. پادشاهی عیاش و ولخرج و به این دلیل همیشه بدهکار بود. (84) به "پادشاه شادکام" (85) معروف بود و شعارش این بود: "خداوند کسی را به خاطر اندک تفریح عقوبت نمیکند." به این شعار وفادار بود و معشوقههای پرهزینهای چون باربارا ولیرز (دوشس کلولند) و لوییز دو کروال (دوشس پورتزموث) داشت که قطبی از دسیسههای درباری بودند و بر سیاست بریتانیا تأثیر فراوان داشتند. چارلز دوم حداقل 14 فرزند نامشروع بر جای گذارد در حالیکه فرزند مشروعی نداشت. امروزه دوکهای باکلو، کوئینزبری، گرافتون، ریچموند، لنوکس، گوردون و سن آلبانس از اعقاب نامشروع چارلز دوماند و خیل کثیری از اعضای اشرافیت معاصر بریتانیا، در نتیجه وصلت با این خاندانها، از او نسب میبرند.
اولین پسر نامشروع چارلز دوم جیمز اسکات (86) است که در آغاز با نام خانوادگی فیتزروی یا کرافتز شناخته میشد. مادرش زنی به نام لوسی والتر (87) است که چون خود را به عنوان همسر پادشاه معرفی میکرد به همراه پسرش به فرانسه تبعید شد. در سال 1662 پسر به انگلستان آورده شد و مورد علاقه و محبت پدر قرار گرفت. در فوریه 1663، چارلز دوم این پسر 14 ساله را به دوک مونماوث، ارل دانکاستر و غیره ملقب کرد و نشان "شهسوار بند جوراب" (گارتر) را به او اعطا نمود. در آورین همین سال، دوک مونماوث با آن اسکات، (88) وارث ارلهای ثروتمند باکلو، ازدواج کرد و چارلز او و زنش را به دوک و دوشس باکلو ملقب نمود. از آن پس دوک مونماوث نام خانوادگی همسرش (اسکات) را برخود نهاد. بدینسان، در نتیجه این وصلت، اولین پسر نامشروع چارلز دوم وارث ثروت فراوان و عناوین اشرافی خاندان اسکات شد. (89)
دوک مونماوث پروتستان بود و الیگارشی لندن در سیمای او رقیب و جانشینی مناسب برای جیمز (دوک یورک)، برادر کوچک و ولیعهد چارلز دوم، یافت که آشکارا به آئین کاتولیک تظاهر میکرد. لذا، آنتونی اشلی کوپر (ارل شافتسبوری)، (90) رهبر اشراف ضد کاتولیک، خلع دوک یورک از مقام ولایتعهدی و جایگزینی او با دوک مونماوث را طراحی کرد و به تحریک مونماوث پرداخت. تأثیر شافتسبوری بر مونماوث تا بدان حد است که بریتانیکا از او به عنوان "دست نشانده شافتسبوری" یاد میکند. (91)
یکی از مهمترین دسیسههای دارودسته شافتسبوری علیه جیمز ماجرایی است که به توطئه پاپ (92) (1678) شهرت دارد. این ماجرا نمونهای تمام عیار و آموزنده از توطئههای بغرنج سیاسی و نقش مؤثر آن در تحولات تاریخی است.
ماجرای فوق با اقدامات یک کشیش اخراجی و بدنام انگلیکان به نام تیتوس اوتس (93) آغاز شد. اوتس به رغم شهرت سویی که به دنبال عملکردهای گذشتهاش داشت، در سال 1677 کشیش املاک هنری هوارد، دوک ششم نورفولک، شد. این دوک نورفولک کاتولیک بود و کاخ وی محل تردد و تجمع کاتولیکهای انگلیسی محسوب میشد. بدینسان، اوتس به عنوان جاسوس دارودسته شافتسبوری با کاتولیکها رابطه نزدیک یافت. او در مارس 1677 ظاهراً به آئین کاتولیک گروید و برای تحصیل در حوزه علمیه یسوعیها (ژزوئیتها) راهی اسپانیا شد. از این مدرسه اخراج شد و به فلاندرز رفت. کمی بعد از حوزه فلاندرز نیز اخراج شد. وی در سال 1678 به لندن بازگشت. ظاهر قضیه این است که اوتس پس از بازگشت از این سفر در نزد شافتسبوری مدعی شد که گویا از توطئه یسوعیها برای قتل چارلز دوم و استقرار ولیعهد کاتولیک در رأس سلطنت بریتانیا اطلاع یافته است. وی با راهنمایی شافتسبوری و به همراه یک کشیش متعصب ضد کاتولیک به نام اسرائیل تانگ (94) دعاوی خود را نزد یک قاضی به نام سر ادموند گادفری (95) مطرح کرد. کمی بعد (اکتبر 1678) جسد گادفری پیدا شد. شبکه اطرافیان شافتسبوری شایع کردند که قتل گادفری کار کاتولیکها و برای جلوگیری از افشای توطئه ایشان علیه تاج و تخت انگلستان بوده است. آنان بدینطریق موجی از خشم و احساسات خشن ضدکاتولیکی در میان توده عوام لندن پدید آوردند. شافتسبوری به سرعت شبکه گستردهای در شهر ایجاد کرد و رهبری مردم شورشی را به دست گرفت. موج ضد کاتولیکی لندن چنان شدید بود که پادشاه را به هراس انداخت. دارودسته شافتسبوری ابتکار عمل را به دست گرفتند و کاتولیکی به نام مایلز پرانس (96) را دستگیر کردند. پرانس، قاعدتاً در زیر شکنجه، اعتراف کرد که شاهد قتل گادفری در حضور کشیشان کاتولیک بوده است. در کوران هیستری ضدکاتولیکی لندن، اوتس به عنوان "ناجی کشور" و "قهرمان ملی" شهرت فراوان یافت. بهرروی، جعلیات اوتس و "اعتراف" دروغ پرانس منجر به اعدام و قتل 35 نفر کاتولیک شد. تنها پس از فروکش شورش عوام بود که داستان اوتس مورد تردید قرار گرفت و مایلز پرانس نیز اعتراف کرد که اقرار او دروغ بوده است. معهذا، به نوشته بریتانیکا "راز قتل گادفری هیچگاه آشکار نشد." پس از صعود جیمز دوم به سلطنت (1685)، اوتس به اتهام جعل اکاذیب و سوگند دروغ زندانی شد. با سقوط جیمز (1688) آزاد شد و ویلیام اورانژ مقرری سالیانهای به مبلغ 260 پوند برایش تعیین کرد. (97)
بهرروی، شافتسبوری از این ماجرا نهایت بهرهبرداری را کرد و با حمایت اشراف پروتستان خواستار عزل جیمز کاتولیک و ولیعهدی دوک مونماوث شد. مجلس عوام در میان جنجال دارودسته شافتسبوری لایحه عزل جیمز را تصویب کرد ولی مجلس لردها، به دلیل مخالفت شدید پادشاه، که به دروغگویی اوتس باور داشت، آن را رد کرد. در نتیجه این حوادث بود که چارلز دوم در مارس (1681) پارلمان را منحل کرد و شافتسبوری، پس از یک دوره کوتاه زندان، در نوامبر 1682 به هلند گریخت و در ژانویه 1683 در تبعید درگذشت. (98)
کمی پس از این حادثه، در سال 1683 مونماوث در گیر توطئهای دیگر علیه شاه و ولیعهد شد. این توطئه، که قتل شاه یکی از اجزاء آن بود، شکست خورد و برخی از مسببین آن دستگیر و برخی متواری شدند. توطئهگران عبارت بودند از جیمز اسکات (دوک مونماوث)، آرتور کپل (ارل اسکس)، (99)، الگرنون سیدنی (100)، لرد ویلیام راسل (101)، سر توماس آرمسترانگ (102)، رابرت فرگوسن (103) و لرد ویلیام هوارد (104). ارل اسکس در برج لندن به علت خودکشی یا شکنجه مرد. راسل، سیدنی و آرمسترانگ گردن زده شدند و دیگران گریختند. دوک مونماوث نیز از دربار طرد و در اوایل سال 1684 به هلند تبعید شد. در این زمان اندکی از مرگ شافتسبوری در تبعید هلند میگذشت. در تاریخنگاری انگلیس، این ماجرا به توطئه کاخ ریه (105) موسوم است زیرا توطئهگران قرار بود در جادهای واقع در نزدیکی این مکان چارلز دوم را به قتل رسانند. با مرگ چارلز دوم و صعود جیمز دوم به سلطنت (1685)، تحرک جدید توطئهگران انگلیسی تبعیدی در هلند آغاز شد. دوک مونماوث در رأس گروهی کوچک در سواحل انگلستان پیاده شد و جنگ علیه جیمز را آغاز کرد. به زودی شکست خورد، دستگیر و گردن زده شد.
پس از اعدام مونماوث، عنوان دوکی باکلو در نزد همسرش، آن اسکات، محفوظ ماند و سپس به نوه او، فرانسیس اسکات، (106) انتقال یافت که دوک دوم باکلو شد. (107) هنری اسکات، دوک سوم باکلو (108) با مرگ ویلیام داگلاس، دوک کوئینزبری چهارم (109)، در سال 1810 وارث این عنوان و املاک دوک فوق نیز شد. این دوک باکلو با الیزابت، دختر دوک دوم مونتاگ و لیدی ماری چرچیل، ازدواج کرد و از این طریق میراث مونتاگ و بخش مهمی از ثروت دوک مارلبورو به او رسید. (110) در اوایل سده بیستم، این میراث هنگفت به فرزندان دوک هفتم باکلو منتقل شد. دختر دوک هفتم، به نام آلیس، در سال 1935 با دوک گلوسستر، (111) سومین پسر جرج پنجم (پسر ادوارد هفتم و پادشاه انگلیس)، ازدواج کرد. برادر او به نام والتر جان مونتاگ - داگلاس - اسکات (112) هشتمین دوک باکلو بود. (113)
امروزه، والتر فرانسیس جان مونتاگ - داگلاس - اسکات (114) 75 ساله وارث خاندان فوق و دوک نهم باکلو و دوک یازدهم کوئینزبری است. مادر او دختر دوک دهم سن آلبانس (از اعقاب نامشروع چارلز دوم) است و همسرش دختر جان مکنیل. (115) (قاعدتاً از اعقاب دکتر جان مکنیل معروف.) پسر ارشد و وارث دوک کنونی باکلو، ارل دالکیت 44 ساله، فارغالتحصیل اتون و کالج کریست چرچ آکسفورد، است. (116)
خاندان فیتزروی
از چارلز دوم و معشوقهاش، باربارا ولیرز فتنهگر (117)، دو پسر پدید شدند که نیاکان خاندان فیتزروی به شمار میروند.پسر بزرگ، به نام چارلز، (118)، ابتدا چارلز پالمر نام داشت به نام همسر شرعی مادرش (راجر پالمر، ارل کاستلمان). او در سال 1670 به ارل ساوتمپتون ملقب شد و اجازه یافت از نام خانوادگی فیتزروی استفاده کند. در سال 1675 این پسر 13 ساله به دوک کلولند ملقب شد و با مرگ مادرش (1709) عنوان دوک ساوتمپتون نیز به وی رسید. با مرگ چارلز فیتزروی، عناوین اشرافی فوق به پسر بزرگ وی، ویلیام فیتزروی، رسید. دوک دوم ساوتمپتون و کلولند در سال 1774 بلاعقب درگذشت و این عناوین بدون وارث ماند. (119) از اعقاب امروزین چارلز فیتزروی، باید به چارلز جیمز فیتزروی، بارون ساوتمپتون ششم (120)، اشاره کرد. لرد ساوتمپتون کنونی 70 ساله است و دارای پسری است به نام ادوارد چارلز فیتزروی (121) (43 ساله). (122)
هنری فیتزروی (123)، دومین پسرنامشروع چارلز دوم و باربارا ولیرز، در سال 1675 به دوگ گرافتون و عناوین دیگر ملقب شد. او نیز، به سان برادر بزرگش، جیمز اسکات، به راستی "حرامزاده" بود زیرا به خاندانش خیانت کرد و، در کنار جان چرچیل و دیگران، ویلیام اورانژ را به سلطنت رسانید. وی کمی بعد در جنگ با مردم ایرلند به قتل رسید. (124)
پسر او، دوک دوم گرافتون، (125) نیز راه پدر را در پیش گرفت، به خاندان پدری خیانت کرد و به گروه دسیسهگرانی پیوست که خاندان هانوور را به قدرت رسانیدند. او دوست صمیمی جرج دوم هانوور بود. دوک دوم در سال 1757 درگذشت و عنوان وی به نوهاش اگوستوس هنری فیتزروی (126) رسید که چهرهای بسیار شبیه به نیایش، چارلز دوم، داشت.
دوک سوم گرافتون در جامعه اشرافی بریتانیا جایگاهی بلند داشت؛ از سران جناح ویگ بود و در سالهای 1767 - 1770 وزیر اعظم جرج سوم شد. او در این زمان 32 سال داشت. از دوک گرافتون به عنوان فردی عیاش یاد کردهاند. همسری داشت که از جان فیتزپاتریک (127) (خواهرزاده دوک بدفورد) صاحب فرزندی نامشروع شد. 77 سال زیست و سالها رئیس دانشگاه کمبریج بود. کتابخانهای مفصل از نسخ نفیس فراهم آورد که شهرت فراوان داشت. (128)
در سده نوزدهم، رابرت فیتزروی (129) را میشناسیم که افسر نیروی دریایی بریتانیا بود، به عنوان هواشناس شهرت داشت و به درجه دریاسالاری رسید. این فیتزروی همان کسی است که چارلز داروین را به سیاحت پنج ساله دریایی (1831 - 1836) برد. داروین برمبنای یافتههای این سفر نظریهی معروف خود را در باب منشأ انواع (1859) عنوان کرد. مینویسند زمانی که کتاب داروین منتشر شد فیتزروی به مخالفت با آن پرداخت. مدت کوتاهی فرماندار زلاندنو (1843 - 1845) بود و سرانجام خودکشی کرد. (130)
وارث کنونی این خاندان دوک یازدهم گرافتون (131) است که از جانب مادر به خاندان باکستون (132) نسب میبرد و از اینطریق بادوک یازدهم دونشایر (وارث خاندان کاوندیش) خویشاوند نزدیک است. همسر این دوک یازدهم، دوشس گرافتون، (133) دوست و ندیمه ملکه الیزابت دوم است (134).
خاندان فیتزروی از طریق وصلت با تعداد کثیری از خاندانهای عضو الیگارشی بریتانیا خویشاوند است. برای نمونه، هنری فیتزروی، داماد ناتان مایر روچیلد، از این خاندان بود و اعقاب او به دو خاندان فیتزروی و روچیلد تعلق دارند. اعضای کنونی خاندان سامرست (دوک بوفورت) نیز از این خاندان نسب میبرند. دیوید رابرت سامرست، دوک یازدهم بوفورت، (135) از طریق مادر به خاندان ملکم نیز تعلق دارد. او از سال 1977 رئیس مؤسسه هنرهای زیبای مارلبورو (136) است. پسر ارشد و وارث او هنری جان فیتزروی سامرست، مارکیز ورسستر (137) خوانده میشود. این مارکیز 46 ساله دارای پسر 9 سالهای است که عنوان شامخ ارل گلامورگان (138) را برخود دارد. (139)
خاندان لنوکس
تبار این خاندان به چارلز لنوکس، دوک اول ریچموند و لنوکس (140)، میرسد. او نیز پسر نامشروع چارلز دوم بود از معشوقه فرانسویاش به نام لوییز دو کروال (دوشس پورتزموث) (141)، این زن به عنوان بدنامترین و سیاست پیشهترین معشوقه چارلز دوم شناخته میشود. او ندیمه هنریتا آن، خواهر چارلز دوم و همسر فیلیپ دوک اورلئان، بود. در مه 1670 به همراه بانویش به انگلستان سفر کرد. در این سفر (در ماه ژوئن) دوشس اورلئان درگذشت و پادشاه لوییز را در زمره ندیمههای همسر خود جای داد. وی نه تنها مورد محبت فراوان چارلز دوم بود و از سوی او به عناوین بارونس پترزفیلد، کنتس فیرهام و دوشس پورتزموث ملقب شد و مستمری به مبلغ ده هزار پوند در سال برایش وضع گردید بلکه مورد محبت لویی چهاردهم نیز بود و از سوی پادشاه فرانسه دوشس اوبینی لقب گرفت. در سال 1675، چارلز دوم پسر سه ساله خود از این زن را به دوک ریچموند، دوک لنوکس، ارل مارش و غیره ملقب ساخت. دوک ریچموند در زمان سلطنت جیمز دوم، عمویش، به فرانسه رفت. وی در زمره گروه توطئهگری جای داشت که به صعود ویلیام اورانژ و سپس جرج اول هانوور یاری رسانیدند. از دوستان نزدیک ویلیام اورانژ و از درباریان متنفذ جرج اول بود. دوک اول ریچموند از اسلاف دایانا اسپنسر، پرنسس ولز، است پسر او، دوک دوم ریچموند، (142) از بنیانگذاران فراماسونری انگلستان و فرانسه است و در سال 1724 استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود.دوک سوم ریچموند (143) به عنوان یکی از رجال متنفذ بریتانیا در اواخر سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم شناخته میشود. از سال 1765 سفیر انگلستان در پاریس بود و سپس وزیر خارجه شد. وی در زمان جنگ استقلال آمریکا از هواداران سرسخت شورشیان آمریکا بود و از خروج نیروهای انگلیسی از آمریکای شمالی هواداری میکرد. وی در دولت ویلیام پیت کوچک نیز عضویت داشت.
نسل کنونی دوکهای ریچموند، وارث عنوان دوکی خاندان گوردون نیز هست و به این دلیل با نام گوردون - لنوکس شناخته میشود. امروزه، چارلز هنری گوردون - لنوکس، دوک هم ریچموند و لنوکس و گوردون (144) است و هسر او از جانب پدر به دو خاندان گرنویل و گری تعلق دارد. (145)
از اعضای معاصر این خاندان باید به لرد نیکلاس چارلز گوردون لنوکس، (146) کوچکترین پسر دوک نهم، نیز اشاره کرد. او از سال 1954 عضو وزارت خارجه بریتانیا بود و سالها در مقامات عالی دیپلماتیک جای داشت؛ از جمله مدتی سفیر انگلستان در اسپانیا بود. لرد لنوکس در سال 1990 بازنشسته شد و از آن پس به عنوان یکی از مدیران بنگاه سخن پراکنی بریتانیا (بی.بی.سی) به کار پرداخت. لرد لنوکس 67 ساله مدیر کمپانیهای متعدد تجاری به ویژه در رابطه با اسپانیا نیز هست. (147)
خاندان بوکلرک
خاندان بوکلرک حاصل رابطه نامشروع چارلز دوم است با زنی به نام نل گوین. (148) نلگوین در آغاز هنرپیشه تئاتر بود، از سال 1669 معشوقه چارلز دوم شد و در سال 1670 اولین پسر خود را از پادشاه به دنیا آورد. این پسر چارلز بوکلرک (149) نامیده شد. از آن پس نلگوین زندگی مسرفانه و پرتجملی در پیش گرفت و به عنوان یکی از چهرههای شاخص دربار و کانونهای دسیسه شهرت یافت. او یک سال بعد، پسر دیگری نیز زایید که در نه سالگی درگذشت. نل گوین بیسواد بود و دیگران در زیر نامههایش امضای او را درج میکردند.در سال 1676، پادشاه به چارلز بوکلرک شش ساله عناوین بارون هدینگتون و ارل برفورد را اعطا کرد و در سال 1684 او را به دوک سن آلبانس ملقب نمود. دوک سن آلبانس از 18 سالگی با درجه سرهنگی در ارتش انگلیس شاغل شد. او مورد علاقه فراوان ویلیام اورانژ بود و ویلیام او را در مقامات عالی درباری، از جمله رئیس خوابگاههای سلطنتی، (150) گمارد. زمانی به عنوان سفیر فوقالعاده عازم دربار لویی چهاردهم شد. در این مأموریت، پول فراوانی در پاریس قرض و صرف عیاشی نمود و بدون پرداخت بدهیهایش به انگلستان بازگشت و افتضاحی به بار آورد. او از درباریان و مقربین جرج اول هانوور نیز بود.
همسر دوک اول سنآلبانس، به نام دایانا، دختر و وارث اوبری دوور، آخرین ارل آکسفورد، بود و بدینسان میراث و عناوین خاندان فوق، که کهنترین خاندان اشرافی انگلیس به شمار میرفت، به خاندان بوکلرک انتقال یافت. این زن رئیس خوابگاههای همسر ولیعهد بود. (151)
خاندان بوکلرک نیز با سایر اعضای الیگارشی بریتانیا پیوندهای خویشاوندی دارد. برای نمونه، در نیمه دوم سده نوزدهم، دوک سن آلبانس با دختر رالف برنال - اسبورن یهودی، نماینده مجلس عوام، ازدواج کرد. (152)
امروزه، آقای مورای دوور بوکلرک 59 ساله وارث این خاندان و دوک چهاردهم سن آلبانس (153) است. او از سال 1981 ریاست کمپانی برفورد (154) را به دست دارد. همسر دوم دوک چهاردهم از خاندان هوارد است. وارث او، آقای چارلز بوکلرک (155) 33 ساله، با عنوان اشرافی ارل برفورد شناخته میشود. ارل برفورد در 21 سالگی سرتیپ افتخاری ارتش ایالت لوییزیانای آمریکا شد. (156)
خاندان داگلاس
کلان (طایفه) داگلاس (157) از کهنترین دودمانهای اشرافی اسکاتلند در ساختار کنونی آریستوکراسی بریتانیاست. اعضای این خاندان از سده چهاردهم میلادی تا به امروز، یعنی به مدت هفت سده تمام، نقشی مؤثر در تحولات اسکاتلند، انگلستان، اروپا و جهان داشتهاند. تاریخ آن با سر جیمز داگلاس، از شهسواران جنگهای صلیبی علیه اندلس اسلامی در سده چهاردهم آغاز میشود و تا سر آلک داگلاس - هوم، نخستوزیر بریتانیا در اواخر سده بیستم، امتداد مییابد.سرجیمز داگلاس، (158) نخستین فرد نامدار این خاندان، از سران طوایف و شوالیههای اسکاتلند بود که به سود خاندان بروس علیه انگلیسیها میجنگید. او از نزدیکان و حامی اصلی رابرت بروس (159) بود که در سال 1306 با نام رابرت اول شاه اسکاتلند شد. گفته میشود رابرت، به دلیل نذر ادانشدهای که برای شرکت در جنگ صلیبی داشت، قبل از مرگ (1329) از جیمز داگلاس خواهش کرد قلب او را در "ارض مقدس" (فلسطین) دفن کند. جیمز قلب مومیایی شده او را در ظرفی نقرهای برداشت و عازم فلسطین شد؛ ولی کمی بعد (25 اوت 1330) در جنگ با مسلمانان اسپانیا به قتل رسید. (160) این ماجرا مقارن است با تکاپوی جیمز اول، شاه آراگون، و فردیناند سوم، شاه کاستیل و لئون، علیه اندلس اسلامی و مصادف است با تکاپوی سخت یهودیان در این کارزار. (161) جیمز داگلاس به دلیل تهاجمهای خونیناش به سرزمینهای انگلیسی و اسکاتلند به "داگلاس سیاه" (162) معروف بود.
سر جیمز داگلاس برادری داشت به نام سر آرچیبالد داگلاس (163) که مدتی نایبالسلطنه اسکاتلند شد. پسر آرچیبالد، به نام ویلیام، (164) فرماندهی جنگهای متعدد علیه انگلستان را به دست داشت. ویلیام داگلاس در سال 1374 ارل منطقه مار شد و در سال 1358 ارل منطقه داگلاس. او و هشت تن از اعقابش، که مقام ارلی منطقه داگلاس را به ارث بردند، شاخهای از خاندان داگلاس را میسازند که به "داگلاسهای سیاه" موسوماند. آنان به دلیل غارتگریهایشان در سراسر اروپا معروف بودند و از اینطریق صاحب ثروت انبوه و املاک پهناور در اسکاتلند شدند.
ارل داگلاس دوم (165) پسر ارل اول و داماد رابرت دوم، شاه اسکاتلند، بود. او نیز به دلیل حملات خونیناش به انگلستان شهرت داشت. دو پسر نامشروع او، ویلیام (متوفی 1421) و آرچیبالد (متوفی 1456) بنیانگذار دو شاخه از خاندان داگلاساند موسوم به داگلاسهای درامانریگ (166) وداگلاسهای کاورس. (167)
پس از قتل ارل دوم در جنگ، لقب و املاک او به "آرچیبالد ترسناک"، (168) پسر نامشروع سرجیمز داگلاس اول (داگلاس سیاه)، رسید. پسر اول، ارل داگلاس چهارم، (169) از فرماندهان نظامی اسکاتلند در جنگ با انگلستان بود. او داماد رابرت استوارت بود که بعدها با نام رابرت سوم شاه اسکاتلند شد. وی در جنگ انگلیس و فرانسه، در رأس قشون اسکاتلندی به سود فرانسه وارد جنگ شد و در این جنگ به قتل رسید.
پسر او، ارل داگلاس پنجم، (170) در برابر خاندان جدید سلطنتی استوارت مدعی تاج و تخت اسکاتلند بود. (او و رابرت استوارت نوههای دختری شاهان بروس اسکاتلندبودند. رابرت استوارت به این بهانه در سال 1371 سلطنت اسکاتلند را تصاحب کرد و با نام رابرت دوم تاجگذاری نمود.)
پسر او، ارل داگلاس ششم (171)، را درباریان جیمز دوم اسکاتلند از خاندان استوارت، در ضیافتی که در قلعه ادنبورگ برپا شد، به قتل رسانیدند. بخشی از املاک او به خواهرش رسید و بخشی به عمویش که ارل داگلاس هفتم (172) شد. پسر ارل هفتم با خواهر ارل ششم ازدواج کرد و ارل هشتم شد. (173) بدینسان، بار دیگر املاک داگلاسها یکپارچه شد و ایشان به مدعی تاج و تخت اسکاتلند بدل گردیدند. جیمز دوم، شاه اسکاتلند، این ارل داگلاس هشتم را به قلعه استرلینگ دعوت کرد و او را با دست خود به ضرب دشنه کشت. جیمز داگلاس، ارل داگلاس نهم، (174) برادر اوست. وی در دسیسههای دربار استوارت علیه برادرش، ارل هشتم، شرکت داشت. پس از قتل برادر با زن او ازدواج کرد و قشونی چهل هزار نفره را به جنگ با جیمز دوم گسیل داشت. ولی به دلیل خیانت سایر اعضای طایفه داگلاس (داگلاسهای سرخ) از جیمز دوم شکست خورد. به انگلستان گریخت و زنش از او جدا شد. در سال 1455 جیمز دوم اسکاتلند کلیه املاک او را به ارل انگوس بخشید و "داگلاسهای سیاه" را از القاب و مناصبشان خلع نمود. ارل نهم به خدمت ادوارد چهارم، بنیانگذار خاندان سلطنتی لانکاستر انگلستان، درآمد و به دسیسه علیه دربار اسکاتلند پرداخت. سرانجام، در اسکاتلند دستگیر شد و چهار روز بعد در زندان مرد. این پایان کار "داگلاسهای سیاه" است.
شاخه دوم این خاندان به "داگلاسهای سرخ" (175) معروفند و به "ارل انگوس" ملقباند. خاندان کنونی داگلاس به این شاخه تعلق دارد.
ارل داگلاس اول از معشوقهاش، مارگارت استوارت، کنتس انگوس، (176) پسری نامشروع داشت به نام جرج. این پسر در سال 1397 با دختر رابرت سوم، شاه اسکاتلند از خاندان استوارت، ازدواج کرد و ارل انگوس شد. شاخه انگوس خاندان داگلاس به دلیل خویشاوندی با خاندان استوارت مورد حمایت ایشان قرار گرفت و با انهدام "داگلاسهای سیاه" به بخشی از املاک آنان دست یافت. ارل انگوس پنجم (177) در سال 1482 رهبری شورش اشراف اسکاتلند علیه جیمز سوم استوارت را به دست داشت.
نوه و جانشین او، ارل انگوس ششم (178)، بنیانگذار گرایش انگلوفیلی و پروتستانی خاندان داگلاس است. ارل ششم در سال 1514 با مارگارت تودور، (179) ملکه بیوه اسکاتلند ازدواج کرد. مارگارت تودور دختر هنری هفتم و خواهر هنری هشتم، شاهان تودور انگلیس، است که به همسری جیمز چهارم اسکاتلند درآمد. این زن با مرگ همسرش، قیم و نایبالسلطنه شاه خردسال، جیمز پنجم، شد. این مقارن با تعارض دو جناح هوادار فرانسه و هوادار انگلیس در دربار اسکاتلند است. سرانجام، ملکه بیوه با ارل انگوس ششم، رهبر اشراف هوادار دربار انگلیس، ازدواج کرد. این ازدواج در سرنوشت پسین جزایر بریتانیا مؤثر بود و در نهایت با صعود جیمز ششم اسکاتلند، به سلطنت انگلیس اتحاد اسکاتلند و انگلیس را به ارمغان آورد. انگوس در سال 1522 به اتهام خیانت به فرانسه تبعید شد ولی دو سال بعد به کمک هنری هشتم انگلیس به اسکاتلند بازگشت و با حمایت طایفه داگلاس به قدرت فائقه این سرزمین بدل گردید. خودکامگی و ستمگریهایش به جایی رسید که مارگارت تودور از او طلاق گرفت و جیمز پنجم نوجوان از دستش گریخت و فرمانی علیه وی صادر کرد. اشراف اسکاتلند انگوس را خلع کردند و به انگلستان تبعید نمودند. جیمز پنجم به قدرت بازگشت (1537) و کینهتوزانه خواهر انگوس را به آتش کشید. با مرگ جیمز پنجم (1542) انگوس بخشیده شد و به اسکاتلند بازگشت.
میراث ارل ششم، به برادرزادهاش، دیوید، (180) رسید و سپس به پسر دیوید، به نام آرچیبالد، (181) که ارل انگوس هشتم است. عموی او جیمز داگلاس، ارل مورتون، به دلیل نقش وی در برکناری ماری استوارت از سلطنت اسکاتلند، جایگاهی بزرگ در تاریخ انگلستان و اسکاتلند اشغال نمود. به نوشتهی آمریکانا، این دو نفر، سنن "پروتستانی و انگلیسی گرایانه خاندان فوق را، که ارل انگوس ششم بانی آن بود، تداوم بخشیدند."
ارل مورتون چهارم (182) پروتستان بود، معهذا ماری استوارت، (183) ملکه کاتولیک اسکاتلند (1542 - 1567) و مادر جیمز ششم، او را در سمت وزیر اعظم خود منصوب کرد. در 9 مارس 1566 ارل مورتون و گروهی از اشراف پروتستان اسکاتلند، دیوید ریچیو، (184) منشی متنفذ ملکه، را به قتل رسانیدند. ماری کمی بعد قاتلین را بخشید ولی دسیسههای آنان به پایان نرسید. در فوریه 1567، ارل مورتون و همدستانش لرد دارنلی، (185) شوهر دوم ملکه، را به طرزی مرموز کشتند. کمی بعد ملکه با یکی از اشراف مخالف این گروه ازدواج کرد. ارل مورتون با قشون خود به ادنبورگ حمله برد، ملکه را زندانی کرد و در زندان او را مجبور به استعفا به نفع پسر خردسالش، جیمز، نمود. در 2 مه 1568، ملکه از زندان گریخت و تلاش برای اعاده سلطنت خود را آغاز نمود. مورتون قشون هوادار او را به سختی شکست داد. ماری به انگلستان نزد خویشاوندش الیزابت پناه برد، لیکن در آنجا سرنوشتی فجیع یافت و پس از سالها زندان گردن زده شد. او در این زمان 44 سال داشت. ارل مورتون در سالهای 1572 - 1578 به عنوان نایبالسلطنه جیمز ششم خردسال قدرت را در دست داشت. او تمامی شورشهای هواداران ماری را با خشونت سرکوب کرد. سرانجام، در سال 1578 مخالفانش او را خلع کردند و کمی بعد به جرم قتل لرد دارنلی اعدام نمودند.
ارل انگوس هشتم با مرگ پدر در دو سالگی به مقام ارلی رسید و در سال 1586 ارل مورتون نیز شد. او در دوران نیابت سلطنت عمویش، ارل مورتون، به مقامات عالی حکومتی رسید. در سال 1581 به خیانت متهم شد و به لندن گریخت. کمی بعد به شورشیان فرقه پرسبیترین اسکاتلند پیوست که با حمایت الیزابت، ملکه انگلیس، در کار دسیسه علیه دربار اسکاتلند بودند. شورشیان به نیوکاسل گریختند و با حمایت الیزابت این منطقه را به مرکز "فرقه کشیشان" پروتستان (پرسبیترینها) علیه حکومت اسکاتلند بدل کردند. در اکتبر 1584 جیمز ششم آنان را بخشید، املاکشان را اعاده نمود و سهمی در حکومت به آنان اعطا کرد.
ارل انگوس دهم (186) که بریتانیکا از او به عنوان "شورشی و توطئهگر اسکاتلندی" یاد میکند نایبالحکومه اسکاتلند شمالی بود. در سال 1592 در توطئه الیزابت، ملکه انگلیس، علیه اسکاتلند مشارکت کرد و به این دلیل در برج ادنبورگ زندانی شد. کمی بعد فرار کرد و به سایر اشراف یاغی اسکاتلند پیوست. او و سایر شورشیان در سال 1597 بخشوده شدند و املاکشان اعاده شد.
ارل انگوس یازدهم (187) در سال 1633 به مارکیز انگوس ملقب شد. سومین مارکیز انگوس (188) در سال 1703، در اوایل سلطنت ملکه آن، به دوک داگلاس ملقب شد. با مرگ او، عنوان دوکی فوق تداوم نیافت ولی املاک و ثروت لردهای انگوس از طریق ازدواج به خاندان هوم منتقل شد. بیشتر القاب این خاندان به دوکهای هامیلتون انتقال یافت که امروزه مارکیز داگلاس و ارل انگوس نیز لقب دارند.
خاندان هوم (189) نیز از خاندانهای اشرافی ثروتمند و مقتدر اسکاتلند است. بارون هوم پنجم به دلیل دوستی ارل باثول، (190) دشمن این خاندان، با ماری، ملکه اسکاتلند، به جناح مخالفان ماری پیوست و پس از خلع و تبعید باثول بخشی از ثروت و املاک او به لرد هوم رسید. پسر او، آلکساندر هوم، (191) ششمین بارون این خلدان است. وی از اشراف اسکاتلندی بود که در بسیاری از ماجراهای دوران سلطنت جیمز ششم اسکاتلند شرکت داشت. در سال 1603 به همراه جیمز به انگلیس رفت و در سال 1605 به ارل هوم و لرد داگلاس ملقب شد.
از اعضای این خاندان باید به سر پاتریک هوم (192) اشاره کرد. او از دوستان دوک مونماوث بود و در توطئه کاخ ریه (193) شرکت نمود. به این دلیل مدتی پنهان شد. سپس به هلند گریخت و به جرگه تبعیدیان انگلیسی مقیم آمستردام و هاگ پیوست. در سال 1685 به همراه آرچیبالد کمپبل (ارل آرگیل نهم) به اسکاتلند حمله برد. این شورش شکست خورد و هوم به اوترخت (هلند) فرار کرد. وی در تهاجم سال 1688 ویلیام اورانژ به انگلستان نیز شرکت نمود و با صعود ویلیام به سلطنت بریتانیا به قدرت و مقام دست یافت. در سال 1690 به لرد پولوارث ملقب شد، در 1696 در منصب خزانهداری کل اسکاتلند جای گرفت و در سال 1697 ارل مارچمونت شد.
هومها نیز، چون سایر خاندانهای اسکاتلندی، در تکاپوی کمپانی هند شرقی بریتانیا شرکت فعال داشتند و برخی کارگزاران نامدار مستعمراتی بریتانیا در شرق از این خاندان برخاستهاند. ریچارد هوم، سرلشکر ارتش بنگال، و دو پسرش، دانکن هوم (194) و کلنل فردریک هوم (195)، نامهای سرشناسی در میان کارگزاران کمپانی در اواخر سده هیجدهم و سده نوزدهم به شمار میروند. (196)
به نوشته رویستون پایک، در سال 1832 ارل یازدهم هوم با وارث خاندان داگلاس ازدواج کرد و بدینسان ارل دوازدهم، پسر این دو، مالک بیش از یکصد هزار آکر (40 هزار هکتار) زمین کشاورزی، به طور عمده در مناطق لانارکشایر (197) و برویکشایر، (198) شد که درآمد سالیانهای حدود 50 هزار پوند استرلینگ داشت. (199)
سرآلک داگلاس هوم، (200) ارل هوم چهاردهم، دولتمرد بریتانیا و از رهبران حزب محافظهکار (توری) در نیمه دوم سده بیستم، نوه این ارل دوازدهم است. مادر او (201) به خاندان لمبتون تعلق دارد و دختر ارل دورهام چهارم (202) است. لرد هوم، فارغالتحصیل دبیرستان اتون کالج کریست چرچ آکسفورد، در سالهای 1955 - 1960 وزیر امور کشورهای مشترکالمنافع، در سالهای 1959 - 1960 رئیس مجلس لردها و در سالهای 1960 - 1963 وزیر امور خارجه بریتانیا بود. وی از اکتبر 1963 تا اکتبر 1964 در منصب نخستوزیر و لرد اول خزانهداری جای داشت. هوم بار دیگر از ژوئن 1970 تا فوریه 1974، در دولت ادوارد هیث، وزیر خارجه بود و سپس بازنشسته شد. (203) سر آلک داگلاس هوم با زرسالاران یهودی پیوند نزدیک داشت و نام او با برخی تحولات مهم سیاسی و اقتصادی ایران در دوره محمدرضا پهلوی در پیوند است.
جایگاه خاندان هوم در شبکه زرسالاری جهانوطن معاصر را از رابطه آقای دیوید داگلاس هوم 55 ساله، پسر و وارث سرآلک داگلاس هوم، با مجتمع مورگان میتوان دریافت.
دیوید داگلاس هوم، (204) که امروزه با عنوان ارل هوم شناخته میشود، چون پدر فارغالتحصیل اتون و کریست چرچ آکسفورد است. او از 32 سالگی، کمی پس از بازنشستگی پدر، فعالیت خود را در مجتمع مورگان گرنفل آغاز کرد. در سالهای 1975 - 1977 مدیر کمپانی سرمایهگذاری مورگان گرنفل در مصر (205) بود و در سالهای 1978 - 1982 مدیر و نایب رئیس کمپانی آسیایی (206) مجتمع فوق. وی از آن پس در هیئت مدیره کمپانیهای متعدد وابسته به این مجتمع بزرگ مالی، از جمله بانک سرمایهگذاری عرب (207) و کمپانیهای مورگان گرنفل هنگکنگ و تایلند، عضویت داشت. وی از سال 1986 ریاست کمپانی مورگان گرنفل اسکاتلند را به دست دارد و از سال 1987 عضو هیئت مدیره مجتمع بینالمللی مورگان گرنفل (208) است. دیوید داگلاس هوم در سالهای 1986 - 1992 ریاست کمیته تجارت خاورمیانه (209) را به دست داشت. او از سال 1977 رئیس بنیاد دیچلی (210) است. (211)
حضور سایر اعضای خاندان پرجمعیت هوم را در بسیاری از موسسات و نهادهای مهم سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دنیای معاصر میتوان ردیابی نمود. برای نمونه، ویلیام داگلاس هوم (212)، پسر ارل هوم سیزدهم و برادر سر آلک داگلاس هوم، نمایشنامهنویس سرشناسی بود و مؤلف بیش از چهل نمایشنامه که بسیاری از آنان به فیلم سینمایی تبدیل شده است. پروفسور جرج هوم (213) از اساتید برجسته بانکداری بین المللی است که در سالهای 1973-1980 قائممقام بانک سلطنتی اسکاتلند و عضو هیئتمدیره مؤسسات بانکی متعدد بود. یا خانم آنا مارگارت هوم (214) از سال 1986 ریاست برنامههای کودکان تلویزیون بی.بی. سی. را به دست دارد. (215)
امروزه، میراث و عناوین اشرافی شاخه ارلهای مورتون خاندان داگلاس را آقای جان داگلاس، (216) ارل مورتون بیست و دوم، و پسر او، لرد ابردور (217) 46 ساله، تداوم میبخشند. (218)
شاخه داگلاسهای دراملانریگ در سال 1628 ویسکونت در املانریگ، در سال 1633 ارل گوئینزبری، در سال 1668 بارونت نوا اسکاتیا و در سال 1683 مارکیز کوئینزبری شدند. امروزه دیوید داگلاس، (219) مارکیز کوئینزبری دوازدهم، وارث این شاخه از خاندان داگلاس است. او در سالهای 1959 - 1983 استاد رشته سرامیک در کالج سلطنتی هنر (220) بود. پسر و وارث او ویسکونت دراملانریگ (221) 31 ساله است. (222)
شاخه دیگری از خاندان داگلاس، از سال 1911 به ویسکونت چلستون ملقباند. آقای آلستر آکرز - داگلاس، (223) ویسکونت چلستون چهارم، وارث کنونی این خاندان است و به تولید فیلم اشتغال دارد. (224)
خاندان هامیلتون
خاندان هامیلتون از متنفذترین خاندانهای اشرافی اسکاتلند در سدههای اخیر است و به این دلیل "لرد مقدم اسکاتلند" (225) نامیده میشوند.هامیلتونها نیز چون داگلاسها به منطقه لانارک اسکاتلند تعلق دارند و نام ایشان مأخوذ از نام روستایی زادگاهشان است. (226) نخستین شخصیت نامور این خاندان فردی به نام جیمز هامیلتون است که به مقام بارونی دست یافت. او با ماری، دختر جیمز دوم، شاه اسکاتلند، ازدواج کرد. حاصل این وصلت پسری به نام جیمز (227) است که در سال 1503 به ارل اران (228) ملقب شد. پسر او، جیمز هامیلتون (ارل دوم اران)، (229) معلم ماری استوارت، ملکه اسکاتلند، بود. با آغاز شورش اشراف پروتستان علیه ماری، به این جبهه پیوست و به رهبر فکری ایشان بدل شد. پسر ارشد ارل اران دوم، که پس از مرگ پدر به ارل اران سوم (230) ملقب شد، دوبار از سوی اشراف پروتستان نامزد ازدواج با دو ملکه بود. نخست او را برای همسری الیزابت تودور، دختر هنری هشتم، در نظر گرفتند و سپس برای ازدواج با ماری استوارت، ملکه اسکاتلند، از سال 1562 علایم جنون در او پدیدار شد و از صحنه سیاست کنار رفت.
ارل اران دوم دو پسر دیگر داشت که بنیانگذار دو شاخه از خاندان هامیلتوناند: جان هامیلتون (231) بنیانگذار شاخه بزرگ خاندان است که امروزه با عناوین دوک هامیلتون و دوک براندون شناخته میشوند. کلود هامیلتون (232) بنیانگذار شاخه کوچک است که امروزه عنوان دوک ابرکورن را برخود دارند.
این دو برادر ابتدا خصم ماری استوارت، ملکه اسکاتلند، بودند، پس هوادار او شدند و سرانجام به او خیانت کردند و به گروه اشراف توطئهگر وابسته به دربار انگلیس پیوستند. در سال 1571 جان هامیلتون، (233) عموی آنان که اسقف اعظم بود، به اتهام مشارکت در قتل لرد دارنلی، شوهر ماری استوارت، گردن زده شد. در کوران این ماجرا، جان و کلود هامیلتون به انگلیس گریختند. در سال 1590 کار برادر کوچک به جنون کشید و تا پایان عمر مجنون زیست. برادر بزرگ بعدها با جیمز ششم اسکاتلند آشتی کرد و در زمره دوستان او جای گرفت. وی در سال 1599 به مارکیز هامیلتون و عناوین دیگر ملقب شد.
سومین مارکیز هامیلتون (234) در زمره دوستان و نزدیکان چارلز اول استوارت جای داشت. وی در دوران جنگ سی ساله اروپا (1618 - 1648) مدتی از فرماندهان قشون انگلیس در آلمان بود و در سال 1643 به دوک هامیلتون ملقب شد. او سپس به گروه توطئهگران علیه سلطنت استوارت پیوست و لذا در ژانویه 1644 به اتهام خیانت زندانی شد. در آوریل 1646 قشون پارلمان او را آزاد نمود. بار دیگر به چارلز پیوست و این بار هواداران پارلمان او را دستگیر و زندانی و در مارس 1649 اعدام کردند.
پس از اعدام دوک اول هامیلتون، عنوان و میراث او به برادرش، ویلیام هامیلتون (235)، رسید که پیشتر ارل لانارک خوانده میشد. ویلیام هامیلتون پس از دستگیری برادر، به هلند گریخت و از سال 1650 قشونی 300 نفره از رعایای خود در اسکاتلند را به سود چارلز دوم بسیج کرد و به انگلستان حمله برد. او در جنگ با قشون پارلمان به شدت زخمی شد و کمی بعد درگذشت.
با مرگ دو برادر فوق، عناوین و میراث این خاندان به دختر دوک اول رسید. او با یکی از اعضای خاندان داگلاس ازدواج کرد و شوهرش دوک سوم هامیلتون شد. بدینسان، در واقع خاندان فعلی از جانب پدر شاخهای از خاندان داگلاس است و به این دلیل با نام خانوادگی داگلاس - هامیلتون شناخته میشود. اعضای این خاندان بعدها دوک براندون نیز شدند. (236) امروزه وارث این خاندان دوک پانزدهم هامیلتون و براندون (237) است. مادر او از خاندان پرسی و دختر دوک هشتم نورثامبرلند است و همسرش دختر سر والتر اسکات. (238)
شاخه کوچک خاندان هامیلتون در سال 1587 به بارون پایسلی، (239) در سال 1603 به بارون ابرکورن، در سال 1606 به ارل ابرکورن، در سال 1701 به ویسکونت استرابان، (240) در سال 1786 به ویسکونت هامیلتون، در سال 1790 به مارکیز ابرکورن، و سرانجام در سال 1868 به مارکیز هامیلتون و دوک ابرکورن ملقب شدند.
جیمز هامیلتون، (241) دوک دوم ابرکورن، از چهرههای سرشناس سیاسی و مالی و از درباریان برجسته عصر ویکتوریا و از سال 1886 رئیس خوابگاه ادوارد، پرنس ولز (ادوارد هفتم بعدی) بود. او در سال 1869 با ماری آن کرزن، (242)، دختر اول هاو، (243) ازدواج کرد. جیمز هامیلتون ریاست کمپانی انگلیسی جنوب آفریقا را به دست داشت. (244) وارث کنونی این شاخه از خاندان هامیلتون، دوک پنجم ابرکورن ، (245) مدیر کمپانیهای متعدد است. (246)
در تاریخ سدههای اخیر، از اعضای کلان اسکاتلندی هامیلتون چهرههای متنفذ و مؤثر فراوانی را میتوان شناخت. به چند نمونه توجه کنیم:
لرد آرچیبالد هامیلتون در اوایل سده هیجدهم حکمران جاماییکا بود. پسر او به نام سر ویلیام هامیلتون (247) دیپلمات و باستانشناس نامدار بریتانیاست. ویلیام شوهر لیدی هامیلتون، (248) معشوقه دریاسالار هوراتیو نلسون، (249) است.
سر دنیس هامیلتون (250) پس از جنگ دوم جهانی روزنامهنگاری سرشناس بود و از سال 1961 سردبیری ساندی تایمز را به عهده داشت. زمانی که لرد تامسون روزنامه تایمز را خرید، (251) هامیلتون در سمت سردبیر تایمز و مدیر کل اجرایی کمپانی تایمز (252) منصوب شد. با فروش موسسات فوق به روپرت مردوخ (1981)، هامیلتون استعفا داد. وی از سال 1969 عضو هیئت امنای موزه بریتانیا بود و در سالهای 1979 - 1985 ریاست سرویس خبری کمپانی رویتر را به دست داشت. (253)
در زمره کارگزاران مستعمراتی بریتانیا در شرق نیز هامیلتونهای متعدد حضور داشتهاند:
در نیمه اول سده هیجدهم تاجری به نام چارلز هامیلتون را میشناسیم. پسر او، که این یکی نیز چارلز هامیلتون (254) نام داشت، افسر کمپانی هند شرقی شد. او که از نخستین اعضای انجمن آسیایی بنگال است، در سال 1791 کتاب هدایه دربارهی قوانین مهاراتهها را از فارسی به انگلیسی ترجمه کرد.
سر جان هامیلتون (255) از سال 1773 در ارتش کمپانی هند شرقی شاغل بود. او در جنگهای کوچ بیهار، اشغال گوالیور و جنگ علیه تیپو سلطان شرکت داشت. وی در 1814 سرلشکر شد و در سال بعد بارونت.
آلکساندر هامیلتون (256) نیز افسر کمپانی هند شرقی بود و سپس (1806 - 1818) استاد زبان سانسکریت در کالج هیلیبوری شد. وی در سال 1808 به عضویت انجمن سلطنتی پذیرفته شد. مؤلف کتابهای متعدد در زمینه زبان سانسکریت و هند باستان است.
سر رابرت هامیلتون (257) در سال 1819 به هند رفت. او از مقامات عالیرتبه سیاسی و اطلاعاتی کمپانی در هند بود و به پاس خدماتش در سرکوب انقلاب 1857 هندوستان پارلمان بریتانیا از وی سپاسگزاری کرد.
ادوارد هامیلتون (258) در جنگهای افغان (1878 - 1880) و برمه (1886 - 1887) و مأموریتهای اکتشافی در هزاره و غیره شرکت داشت. به درجه سرتیپی رسید و در سال 1902 فرمانده یکی از واحدهای نظامی هند شد.
لرد جرج فرانسیس هامیلتون، (259) پسر دوک اول ابرکورن، در سالهای 1874 - 1878 معاون وزارت امور هندوستان بود. وی بعدها وزیر دریاداری (1885 - 1892) و وزیر امور هندوستان (1895 - 1903) شد.
سریان هامیلتون (260) از افسران ارتش هند بریتانیا بود و از دهه 1870 در بسیاری از جنگهای مستعمراتی - جنگهای افغان و بوئر و مأموریتهای اکتشافی نیل و برمه و غیره - شرکت داشت. او در جنگ بوئر (1899 - 1902) رئیس ستاد لرد کیچنر بود و در سالهای 1910 - 1915 فرماندهی کل ارتش بریتانیا در مدیترانه را به دست داشت. (261)
خاندان کمپبل
کمپبلهای آرگیل (262) نام خاندانی است که از سده سیزدهم میلادی ریاست یکی از بزرگترین طوایف اسکاتلند را به دست داشتهاند و با عناوین ارل آرگیل، دوک آرگیل و غیره شناخته میشوند.آرگیل (263) منطقهای است کوهستانی در غرب اسکاتلند که امروزه بخشی از استان آرگیل و بوت (264) را در بر میگیرد. در سدههای دوم و سوم میلادی قبایل گالیزبان سلتی، معروف به اسکات، از شمال ایرلند به این منطقه یورش بردند و آن را اشغال نمودند. اسکاتها حداقل از سده پنجم میلادی در آرگیل دولتی تشکیل دادند به نام دالریادا. (265) قلمرو این دولت شمال ایرلند را نیز در بر میگرفت. در سده نهم میلادی به دلیل تهاجم قبایل دانمارکی (وایکینگ)، سلطه دولت دالریادا بر شمال ایرلند به پایان رسید ولی قلمرو آن در پیرامون آرگیل گسترش یافت. در سال 843 میلادی، کنت مکالپن، (266) شاه دالریادا، بخشهای مهمی از سرزمین مرکزی و جنوبی اسکاتلند را از تصرف قبایل پیکت (267) خارج کرد و به عنوان شاه اسکاتها و پیکتها تاجگذاری نمود و دولت جدیدی تأسیس کرد که البا (268) نامیده میشد. این سرآغاز تأسیس کشور کنونی اسکاتلند است.
از آن پس تا اواخر سده پانزدهم میلادی، سران طایفه مکدونالد (269) ریاست منطقه آرگیل را به دست داشتند. در سال 1493 جیمز چهارم، شاه اسکاتلند، جان، آخرین لرد طایفه مکدونالد، را خلع کرد و قدرت را به سران طایفه کمپبل منتقل نمود.
پیشینه این خاندان به سده سیزدهم میلادی میرسد و بنیانگذار آن فردی به نام گیلسپی کمبل (270) است که با وارث بارون لوچو (271) و رئیس طایفه اودوئین (272) ازدواج کرد و به ثروت و قدرت رسید. حاصل این وصلت پسری به نام سر کالین کمپبل لوچو (273) است. وی از سران مقتدر طوایف اسکاتلند بود؛ در سال 1280 شوالیه شد و در سال 1291 نزدیک بود سلطنت اسکاتلند را به چنگ آورد. کالین کمپبل به "مور" (بزرگ) معروف بود و از اینروست که رؤسای خاندان کمپبل تا به امروز عنوان "مککالین مور" (274) را به القاب خویش میافزایند. این عنوان به معنی "اولاد کالین بزرگ" است. سرکالین کمپبل در سال 1296 در جنگ با رقیب همسایه و قدرتمندش، لرد لرن، (275) کشته شد. این قتل به عامل کینه و جنگهای خونین 150 ساله سران طوایف دو منطقه لوچو و لرن بدل شد.
پسر و وارث سر کالین کمپبل، به نام سر نیل کمپبل، (276) از هواداران سرسخت رابرت بروس، شاه اسکاتلند، بود و با خواهر او ازدواج کرد. در سال 1445، جیمز دوم اسکاتلند سر دانکن کمپبل لوچو، (277)، رئیس این خاندان، را لرد لوچو نمود؛ و در سال 1457، کالین کالین کمپبل (278)، نوه لرد کمپبل اول، آرل آرگیل شد. ارل آرگیل اول از رجال مقتدر اسکاتلند و مدتی صدراعظم این کشور بود. او در سال 1465 با دختر و وارث لرد لرن ازدواج کرد و، طبق سنن طایفهای اسکاتلند، به ماجرای "خونداری" دو خاندان، که با قتل سر کالین کمپبل (بزرگ) آغاز شده بود، پایان داد. (279) بدینسان، میراث و عناوین لردهای لرن نیز به خاندان کمپبل انتقال یافت.
آرچیبالد کمپبل، (280) ارل آرگیل چهارم، اولین اسکاتلندی صاحب نام و متنفذی بود که به مذهب پروتستان گروید و به یکی از نخستین مبلغین تحولات سیاسی و فرهنگی که با نام "رفورماسیون اسکاتلند" شناخته میشود، بدل شد. معهذا، پسر او، ارل پنجم (281) جانب ماری، ملکه کاتولیک اسکاتلند، را گرفت، با دختر نامشروع جیمز پنجم و خواهر ناتنی ماری ازدواج کرد و مدتی فرمانده کل قشون ملکه بود. نام ارل هفتم (282)، به دلیل کشتار بیرحمانه طوایف مک گرگور (283) و مکدونالد، به عنوان فردی سفاک در تاریخ به ثبت رسیده است. پسر ارشد و وارث او ارل هشتم (284) که در سال 1641 به مارکیز آرگیل ملقب شد. مارکیز آرگیل اول، به دلیل همکاری با پارلمان، کمی پس از اعاده سلطنت گردن زده شد.
ارل نهم و مارکیز دوم آرگیل، (285) نیز از اشراف پروتستان اسکاتلند بود و در دوران حکومت جیمز (دوک یورک و جیمز دوم بعدی) بر اسکاتلند (از سال 1680) املاک و اقتدار فراوان داشت. او از مخالفان جیمز بود و لذا در سال 1681 به اتهام خیانت تحت پیگرد قرار گرفت. آرگیل به هلند گریخت و به گروه توطئهگر تبعیدی پیوست که برای صعود دوک مونماوث به سلطنت انگلیس و اسکاتلند تلاش میکردند. وی در سال 1685 تهاجم ناکام به اسکاتلند را آغاز کرد، دستگیرشد و در شهر ادنبورگ گردن زده شد.
ارچیبالد کمپبل (286)، دوک اول آرگیل، پسر ارشد ارل نهم است. او پس از دستگیری پدر به هلند گریخت، به ویلیام اورانژ پیوست و نقش فعالی در تهاجم ویلیام به انگلیس ایفا نمود. با صعود ویلیام به سلطنت، به مقام ارلی منطقه آرگیل دست یافت و املاک پدری را مجدداً تصاحب نمود. پس از سقوط جیمز دوم بسیاری از طوایف اسکاتلند به پادشاه مخلوع همچنان وفادار بودند. در اوت 1691، ویلیام اورانژ طی فرمانی اعلام کرد به رؤسای طوایفی که با او بیعت کنند امتیازاتی تعلق خواهد گرفت و کسانی که امتناع ورزند به شدت سرکوب خواهند شد. آلکساندر مکدونالد، رئیس طایفه مکدونالد ساکن گلنکو، (287) حاضر به بیعت با پادشاه جدید نشد، در نتیجه، ویلیام اورانژ به ارل آرگیل، فرمانده قشون مستقر در غرب اسکاتلند، دستور سرکوب مکدونالدها را صادر کرد. بیش از یکصد نظامی از قلعه ویلیام راهی گلنکو شدند و غافلگیرانه به مکدونالدها حمله بردند. برخی از ایشان گریختند ولی رئیس طایفه، 31 مرد، دو زن و دو کودک کشته شدند. حادثه فوق، که در تاریخ بریتانیا به قتل عام گلنکو (288) معروف است، در 13 فوریه 1692 رخ داد و ارل آرگیل را به شدت بدنام کرد. بریتانیکا مینویسد: او به شکلی "خائنانه" به "قتل عام هولناک" مکدونالدها دست زد و بدینسان سلطه خود را بر منطقه آرگیل تأمین نمود. ارل دهم در سال 1694 لرد خزانهداری شد و در سال 1701، کمی پیش از مرگ ویلیام اورانژ، به دوک آرگیل ملقب گردید.
پس از مرگ دوک اول، پسر بزرگ او، جان کمپبل، (289) دوک دوم آرگیل شد. او از فرماندهان قشون بریتانیا و از اشرافی بود که در سال 1714 جرج هانوور را به سلطنت رسانیدند. وی در سال 1715 فرماندهی قشون دربار هانوور را در جنگ با جیمز استوارت، مدعی تاج و تخت بریتانیا، به دست داشت.
آرچیبالد کمپبل، دوک سوم آرگیل، (290) برادر دوک دوم است. وی به عنوان یکی از سیاستمداران برجسته بریتانیا در دوران اولیه صعود هانوورها شناخته میشود و به پاس خدماتش در این زمینه به ارل و دوک گرینویچ و عناوین اشرافی فراوان دیگر ملقب شد. او مدتی در قشون انگلیس، در نزد جان چرچیل (دوک مارلبورو)، خدمت کرد. در سال 1705 خزانهدار اسکاتلند شد و در سال بعد یکی از کسانی بود که مذاکرات برای وحدت دو پادشاهی انگلیس و اسکاتلند را آغاز کردند. به این دلیل در زمرهی یکی از 16 لرد اسکاتلندی قرار گرفت که در اولین پارلمان بریتانیای کبیر عضویت یافتند. در سال 1711 عضو شورای مشاورین خصوصی ملکه آن شد و در سال 1721 مهردار سلطنتی و در سال 1733 مهردار بزرگ اسکاتلند. در ماجرای صعود هانوورها نقش مهمی در بسیج بخشی از طوایف اسکاتلند به سود خاندان هانوور و سرکوب مخالفان به دست گرفت. در سال 1743، با مرگ برادرش، دوک منطقه آرگیل شد، قلعه اینوراری (291)، مقر حکومت خاندان کمپبل، را بازسازی کرد و یکی از ارزشمندترین کتابخانههای خصوصی بریتانیا را در این کاخ گرد آورد. دوک سوم آرگیل فرزند مشروعی از خود بر جای ننهاد و لذا عناوینی اشرافی وی به پسر عمویش، جان کمپبل (292) (فرزند دومین پسر ارل نهم آرگیل)، منتقل شد و در نسل پسری او تداوم یافت. (293)
امروزه آقای یان کمپبل 61 ساله، (294) دوک دوازدهم آرگیل، رئیس خاندان کمپبل است. دوک دوازدهم تحصیلات دبیرستانی خود را در مدرسه لهروزه (295) سویس به پایان برده و فارغالتحصیل دانشگاه مکگیل کاناداست و دارای مدرک دکترای حقوق. دوک آرگیل عضو هیئت مدیره کمپانیهای متعدد، از جمله کمپانی کمپیل، (296) است.
دوک دوازدهم آرگیل همچنان عناوین "رئیس کلان [طایفه] کمپبل" (297) و "اولاد کالین بزرگ" و القاب فراوانی اشرافی و طایفهای دیگر را بر خود دارد و چهل و ششمین شهسوار و سی و ششمین لرد لوچو است. او، چون گذشته، در مقر باشکوه خاندان خود، قلعه اینوراری، واقع در آرگیل، مأوا دارد؛ با عناوین کلانتر موروثی آرگیل (298)، رئیس موروثی بیوتات سلطنتی در اسکاتلند، (299) دریاسالار سواحل و جزایر غربی (300) و مهردار بزرگ اسکاتلند و قلعههای دانستافناگ، دانون، کاریک و تاربرت (301) شناخته میشود و بدینسان هشت سده قدرت و ثروت خاندان کمپبل را تداوم میبخشد. (302)
کمپبلها، به عنوان طایفهای پرشمار و متنفذ، در بسیاری از عرصههای سیاسی و اقتصادی و فرهنگی دنیای امروز حضور دارند. برخی از آنان در مشاغل الهی دیپلماتیک و نظامی و دانشگاهی جای دارند و برخی در هیئت مدیره کمپانیهای ملی یا فراملیتی. این پدیده منحصر به امروز نیست. طی سدههای گذشته نیز بسیاری از اعضای این طایفه را در مشاغل مختلف، به ویژه در صفوف کارگزاران مستعمراتی بریتانیا، میتوان یافت.
دونالد کمپبل (303) از مأموران اطلاعاتی کمپانی هند شرقی بود. در 30 سالگی (1781) به سیر و سیاحت در قبرس، اسکندریه، بغداد، بوشهر و روسیه پرداخت و سپس به هند رفت. مدتی به اسارت نیروهای حیدرعلی درآمد و سرانجام آزاد شد. پس از آن نیز به سفرهای متعدد، از جمله در چین، پرداخت.
جان کمپبل، (304) پسر لرد استانفیلد (305)، در سال 1782 با درجه سرهنگ دومی به هند رفت و در جنگهای متعدد با حیدرعلی و تیپو سلطان شرکت داشت. در 31 سالگی درگذشت.
سرلشکر سرآرچیبالد کمپبل (306) مدتی فرماندار جاماییکا بود و سپس، در آوریل 1786، حکمران مدرس (هند) و کمی بعد فرمانده کل ارتش بریتانیا در هند شد. سه سال بعد به دلیل بیماری هند را ترک کرد.
سرلشکر سرآرچیبالد کمپبل (307) از سال 1788 در بمبئی بود. در جنگ با تپیو سلطان و اشغال و غارت شهر سرینگاپاتام (1799) شرکت داشت. (308) در سال 1806 به خدمت پرتغال درآمد و در ارتش این دولت به درجه سرلشکری رسید. در سال 1821 به همراه واحد نظامی خود بار دیگر به هند رفت و در جنگ برمه (1824 - 1826) و اشغال رانگون (309) و پروم (310) شرکت نمود. تا سال 1829 بر مناطق اشغالی برمه حکومت کرد و سپس به بریتانیا بازگشت. مدتی جانشین فرماندار نیوبرونسویک (1831 - 1837) بود. پس از آن در سمت فرمانده کل ارتش بریتانیا در بمبئی منصوب شد ولی به دلیل بیماری این مأموریت را نپذیرفت. در سال 1838 به درجه سرلشکری رسید.
سرلشکر سرکالین کمپبل (311) در سال 1799 به صفوف ارتش کمپانی هند شرقی پیوست. در اشغال شهرهای احمدنگر، اسایه (312) و ارگوم (313) در صفوف ارتش آرتور ولزلی حضور داشت. کمی بعد آجودان لرد ولزلی شد و در سال 1805 به همراه ولزلی به انگلستان بازگشت. در جنگ واترلو نیز در کنار آرتور ولزلی حضور داشت. در سال 1825 سرلشکر شد و در سالهای 1839 - 1847 فرماندار سیلان بود.
فیلد مارشال لرد کلاید (کالین کمپبل) از جانب مادر به خاندان کمپبل تعلق داشت. او از برکشیدن آرتور ولزلی بود و در زمان انقلاب بزرگ هندوستان (1857) فرماندهی کل ارتش بریتانیا در هند را به دست داشت. (314)
سرلشکر سرجان کمپبل (315) در بیست سالگی (1820) به خدمت کمپانی هند شرقی درآمد و به مدرس اعزام شد. در جنگهای متعدد علیه مردم هند شرکت داشت. در سال 1842 به چین رفت و پنج سال بعد بار دیگر در هند به فعالیت پرداخت. در سال 1855 به اسکاتلند بازگشت. در سال 1872 به درجه سرلشکری رسید.
دکتر جان کمپبل (316) از سال 1840 در بنگال به فعالیت پرداخت. او در جنگ 1842 افغان در صفوف قشون سر جرج پولاک شرکت داشت و سپس به همراه سر چارلز ناپیر در سند بود. در جریان انقلاب بزرگ هندوستان (1857) به اشغال شهر لکهنو شرکت نمود و به این دلیل نشان حمام به وی اعطا شد.
سر ادوارد فیتزجرالد کمپبل (317) در سالهای 1848 - 1849 در جنگ پنجاب و اشغال مولتان حضور داشت. در سال 1849 آجودان سر چارلز ناپیر، فرمانده کل ارتش بریتانیا در هند، شد. در جریان انقلاب بزرگ هندوستان (1857) در اشغال شهر دهلی شرکت داشت. در سالهای 1857 - 1861 منشی نظامی لرد کانینگ، فرمانفرمای کل هند، بود.
سر جرج کمپبل، (318) از سال 1842 به عنوان پزشک در هند بود. پس از انضمام پنجاب به قلمرو کمپانی هند شرقی، به این سرزمین رفت (1849) و به انتشار روزنامهای پرداخت. در سال 1852 اولین کتاب خود را با نام هند جدید منتشر کرد. در جریان انقلاب بزرگ هندوستان (1857) حضور داشت و گزارشهایی درباره حوادث جاری هند در روزنامه تایمز منتشر کرد. وی گزارش رسمی نیز برای لرد کانینگ تهیه نمود. سپس به عنوان کمیسر دوم منطقه اود منصوب شد و در سال 1862 در سمت قاضی دادگاه عالی کلکته جای گرفت. در سال 1866 - 1867 رئیس کمیسیون رسیدگی به قحطی ایالات اوریسا (319) بود و سپس کمیسر کل ایالتهای مرکزی هند شد. در سال 1870 درجه دکترای حقوق دانشگاه آکسفورد به وی اعطا گردید و یک سال بعد در سمت نایبالحکومه بنگال منصوب شد. تا آوریل 1874 در این سمت بود. در همین زمان بود که قحطی بزرگ سالهای 1873 - 1874 بنگال رخ داد. پس از بازگشت به بریتانیا، نشان "شهسوار فرمانده ستاره هند" (320) به وی اعطا شد و به مدت 17 سال (1875 - 1892) نماینده مجلس عوام بود. سر جرج کمپبل در 18 فوریه 1892 در قاهره درگذشت. وی مؤلف آثار متعددی است؛ از جمله قومشناسی هند و مسئله شرق. اتوبیوگرافی وی نیز پس از مرگش منتشر شد.
سرجیمز مکناب کمپبل (321) از سال 1869 در بمبئی بود و تا سال 1900 در مقامات عالی این منطقه جای داشت. سرجیمز کمپبل مؤلف و ویراستار بمبئی گازتیر است که طی سالهای 1873 - 1884 در 26 جلد منتشر شد.
سرلشکر لرد رابرت کمپبل (322) در سال 1863 به ارتش بریتانیا پیوست و در سال 1868 در مأموریت اکتشافی هزاره شرکت نمود. وی تا سال 1881 در مأموریتهای متعدد اکتشافی در سرزمین افغانستان حضور داشت. در سالهای 1900 - 1901 در چین بود و سپس به هند بازگشت. (323)
در تاریخ معاصر ایران نام تعدادی از اعضای طایفه کمپبل به چشم میخورد. نامدارترین ایشان سرجان نیکول کمپبل، وزیر مختار بریتانیا در دربار فتحعلیشاه قاجار، است. در مجلدات بعد با این کمپبل و تکاپوهای او آشنا خواهیم شد. درباره وصلت خاندان کمپبل با خاندان یهودی گلداسمید در جلد دوم سخن گفتهایم. اضافه میکنیم که لیونل پ. گلداسمید با الیزا کمپبل (324) ازدواج کرد و سرلشکر سر فردریک جان گلداسمید حاصل این وصلت است. (325) این همان سرلشکر گلداسمیدی است که در دوران ناصری ریاست کمپانی تلگراف هند - اروپا را به دست داشت و بعدها رئیس کمیسیون مرزی سیستان بود. (326)
خاندان مورای
خاندان مورای نیز از خاندانهای درجه اول اشرافی اسکاتلند است که به عنوان رئیس کلان (طایفه) مورای و دوک اثول شناخته میشوند. آنان در سال 1604 بارون شدند، در سال 1606 ارل، در سال 1676 مارکیز و در سال 1703 دوک.جان مورای، (327) ارل دوم و مارکیز اول اثول، در دوران انقلاب پوریتانی از هواداران اعاده سلطنت خاندان استوارت بود و پس از صعود چارلز دوم (1660) به مقامات عالی اسکاتلند رسید؛ در سال 1676 مارکیز، در سال 1680 دریاسالار و در سال بعد رئیس پارلمان اسکاتلند شد. در سال 1684 در مقام نایبالحکومه آرگیل منصوب شد و در این سمت بود که ارل آرگیل را، که به سود دوک مونماوث به اسکاتلند حمله برده بود، دستگیر کرد. در جریان "انقلاب شکوهمند" (1688 - 1689) و صعود ویلیام اورانژ به سلطنت انگلیس بیطرف بود و سپس در مراسم تاجگذاری شاه و ملکه جدید شرکت نمود. در سالهای بعد گرایش جاکوبیتی از خود بروز داد ولی بخشوده شد.
مارکیز اثول با دختر جیمز استانلی (ارلی دربی هفتم) (328)، ازدواج کرد و در نتیجه این وصلت در سال 1736 جزیره مان (329) به مالکیت خاندان مورای درآمد. این جزیرهای است به مساحت 527 کیلومتر مربع در دریای ایرلند؛ در 26 کیلومتری جنوب اسکاتلند، 54 کیلومتری غرب انگلیس و 48 کیلومتری شرق ایرلند. این جزیره مأوای طایفه سلتی مانکس (330) است که تا نیمه اول سده نوزدهم به زبان خاص خود تکلم میکردند. امروزه این زبان متروک شده است. جزیره مان در سال 1341 به تصرف دربار انلگیس درآمد و از آن پس لردهای انگلیسی که خود را "شاه مان" (331) میخواندند بر آن حکومت میکردند. در سال 1406 پادشاه انگلیس این جزیره را به سر جان استانلی (332) بخشید. از آن پس حکومت و مالکیت جزیره در دست خاندان استانلی بود که خود را نه "شاه" بلکه "لرد مان" ( 333) مینامیدند. در نیمه دوم سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم جزیرهمان مرکز پرسود تجارت قاچاق بود. در سال 1806 خاندان مورای جزیره فوق را به مبلغ 487 هزار پوند استرلینگ به دولت انگلیس فروخت. جمعیت جزیره مان در سال 1821 حدود 40 هزار نفر و در سال 1995 حدود 69 هزار نفر گزارش شده است. (334)
جان مورای، (335) پسر ارشد مارکیز اول اثول، از هواداران ویلیام اورانژ و سپس خاندان هانوور در اسکاتلند بود. وی در زمان حیات پدر نتوانست کار مؤثری انجام دهد زیرا اکثر اعضای طایفه مورای در زیر فرمان برادر کوچک و مقتدرش لرد جیمز مورای (336) بودند که از استوارتها حمایت میکرد. با مرگ پدر در سال 1703، جان مورای جانشین او شد و به مقام دوک اثول دست یافت. وی در سالهای 1712 - 1714 کمیسر عالی اسکاتلند بود. در جریان قیام جاکوبیتی سال 1715 سه پسرش به هواداران سلطنت استوارت پیوستند. ولی او خود از سلطنت خاندان هانوور حمایت کرد و به سرکوب قیام یاری رسانید. وی در 4 ژوئن 1717 رابروی (رابرت مک گرگور)، یاغی معروف اسکاتلندی، را دستگیر کرد، هر چند وی موفق به فرار شد. (337)
اعضای خاندان مورای در عرصههای مختلف سیاسی و فرهنگی، از جمله در تکاپوهای ماسونی و مستعمراتی، حضور فعال داشتند. برای نمونه، سر هربرت مورای، (338) پسر اسقف روچستر و نواده دوک سوم اثول، در سالهای 1887 - 1890 نایب رئیس و در سالهای 1890 - 1894 رئیس کل گمرکات بریتانیا بود و سپس فرماندار نیوفاوندلند شد. (339)
ژنرال سر جان مورای (340) در سال 1842 به ارتش بریتانیا پیوست و در جنگهای 1848 - 1849 پنجاب شرکت داشت، وی از سرکوبگران انقلاب بزرگ هندوستان (1857) بود. سپس در جنگهای اود، نپال و بوتان حضور داشت و سرانجام فرمانده قشون بریتانیا در لاهور بود.
کلنل رابرت مورای (341) در سال 1867 به ارتش بریتانیا پیوست و در جنگهای کابل و قندهار (1878 - 1880) شرکت نمود. وی در جنگ اخیر به شدت زخمی شد. در سال 1882 در مصر بود و در سالهای 1885 و 1898 در جنگ سودان حضور داشت. در این جنگ نیز به شدت زخمی شد. وی از سال 1902 فرماندهی ارتش انگلیس مستقر در بندر اسکندریه را به دست داشت. (342)
امروزه، جرج یان مورای (343) 67 ساله دوک دهم اثول و وارث این خاندان است. وی پسر سرگرد آنتونی مورای است که در جنگ جهانی دوم جهانی در ایتالیا کشته شد. دوک دهم اثول فارغالتحصیل اتون و کریست چرچ آکسفورد و دارای مدرک دکترای حقوق است.
مادرش از خاندان کمپبل - پرستون (344) است و خود وی نیز با زنی از این خاندان وصلت کرده است. او ریاست و مدیریت کمپانیهای متعدد را به دست دارد. (345)
خاندان گراهام
خاندان گراهام نیز از خاندانهای اشرافی درجه اول اسکاتلند در سدههای اخیر است. اعضای این خاندان در سال 1445 به بارون گراهام ملقب و در سال 1505 ارل مونتروز (346) شدند. در سال 1644 به لقب مارکیز دست یافتند و در سال 1707 دوک مونتروز و عناوین دیگر به ایشان اعطا شد.جیمز گراهام، (347) ارل پنجم و مارکیز اول مونتروز، از فرماندهان نظامی اسکاتلند در دوران چارلز اول بود. او رقیب و دشمن سرسخت آرچیبالد کمپبل، ارل هشتم و مارکیز اول آرگیل، بود. در آن زمان آرگیل به عنوان یکی از اشراف مخالف سلطنت خاندان استوارت شناخته میشد. گراهام در جنگی بااو شکست خورد (1641) و مدتی به اسارت وی درآمد. در دوران جنگ با نیروهای پارلمان، چارلز اول وی را در سمت نایبالحکومه و فرمانده کل قشون اسکاتلند گمارد. با شکست چارلز، در سال 1646 به اروپا گریخت. در مارس 1650 در رأس یک گروه 1200 نفره به انگلیس حمله برد. در جنگ شکست خورد، به اسارت نیروهای پارلمان درآمد و در بازار ادنبورگ به دار آویخته شد. با اعاده سلطنت، در سال 1660 پسر وی، جیمز گراهام، املاک و عناوین پدری را به دست آورد.
در تاریخ سده هیجدهم، نام خاندان گراهام با ماجرای معروف رابروی آمیخته است. رابروی عنوانی است که رابرت مک گرگور، (348) رئیس طایفه مک گرگور و یاغی معروف اسکاتلندی به آن شهرت دارد. سر والتر اسکات (349) داستان زندگی او را در رمانی به نام رابروی (1818) تصویر کرده و اشعار حماسی فراوانی در ستایش او سروده شده. وی به دلیل ریش قرمزش به "رابروی" (رابرت ریش قرمز) معروف بود. عموی راب روی رئیس طایفه مکگرگور بود. پس از سقوط جیمز دوم، مک گرگورها به عنوان حامی پادشاه مخلوع شهرت یافتند و در سال 1693 ویلیام اورانژ مقرارت سختی علیه ایشان وضع کرد. املاک و چراگاههای این طایفه در میان املاک دو خاندان کمپبل (ارلهای آرگیل) و گراهام (ارلهای مونتروز) قرار داشت. رابرت مکگرگور مبالغ هنگفتی به جیمز گراهام، دوک اول مونتروز، بدهکار بود و در نتیجه فشار او در سال 1712 ورشکست شد. از آن پس به راهزنی پرداخت و به ویژه اموال خاندان گراهام را مورد حمله قرار میداد. حملات وی به املاک خاندان گراهام تا 1722 ادامه یافت و سرانجام در این سال جان کمپبل، دوک دوم آرگیل، دو طایفه گراهام و مکگرگور را آشتی داد. معهذا، رابروی کمی بعد دستگیر و در لندن زندانی و در سال 1727 به جزیره باربادوس تبعید شد. او تا پایان عمر در باربادوس زیست. به نوشته بریتانیکا، نامههای به جای مانده از او سیمای یک انسان تحصیلکرده و با دانش را به نمایش میگذارد.
سرجیمز گراهام (350) از رجال سیاسی برجسته بریتانیا در حوالی نیمه سده نوزدهم بود. او در سالهای 1830 - 1834، در دولت ارلگری، وزیر دریاداری؛ در سالهای 1841 - 1846، در دولت پیل، وزیر کشور؛ و در سالهای 1852 - 1855، در دولت ارل ابردین، وزیر دریاداری بود. گراهام به عنوان مشاور و دوست صمیمی سر رابرت پیل، نخستوزیر، شهرت داشت. (351)
آقای جیمز گراهام (352) دوک هشتم مونتروز و رئیس کنونی این خاندان است. همسر او به خاندان یانگ تعلق دارد. (353)
خاندان مونتاگ
در سدههای اخیر دو خاندان اشرافی بریتانیا با نام مونتاگ شناخته میشوند: یکی خاندانی است ظاهراً انگلیسی تبار که اعضای آن از سده هفدهم عناوین اشرافی دوک مونتاگ و دوک منچستر و ارل ساندویچ و ارل هالیفاکس و غیره را بر خود دارند، و دیگری خاندان یهودی ساموئل - مونتاگ. در اینجا به معرفی مونتاگهای انگلیسی میپردازیم.مونتاگ، که به صورت مونتاگیو، مونتیگو و مونتاکوت (354) نیز خوانده میشود، نامی سرشناس در تاریخ بریتانیاست؛ تا بدانجا که شکسپیر نام خانواده قهرمان خود، رومئو را، در نمایشنامه رومئو و ژولیت، مونتاگ نهاده است. این شهرت، به دلیل حضور یک خاندان اشرافی در انگلستان سدههای سیزدهم تا پانزدهم میلادی است که منشاء خود را به فردی به نام "درو" یا "دراگو" اهل محلی به نام "مونتیگو" یا "مونتاگود" (355) میرسانیدند که در نیمه دوم سده یازدهم میلادی میزیست و از ملاکین منطقه سامرست بود. اعضای این خاندان در جنگهای انگلستان و فرانسه در سدههای چهاردهم و پانزدهم، معروف به جنگ صدساله، شهرت فراوان یافتند. طبق روایات سنتی، دراگوی مونتاگویی به همراه رابرت، کنت مورتین، (356) برادر ناتنی ویلیام فاتح به انگلستان مهاجرت کرد. در سال 1257 یکی از اعقاب او به نام ویلیام مونتاگ از شهسواران هنری سوم بود. پسر او به نام سیمون (357) از اطرافیان ادوارد اول بود و در سال 1928 بارون شد. ویلیام، پسر سیمون، درباری مقرب و محبوب ادوارد دوم بود. پسر او، که این نیز ویلیام نام داشت. در سال 1337 به مقام ارلی منطقه سالیسبوری رسید. ارل سالیسبوری فرمانده قشون پادشاه انگلیس بود و در جنگهای متعدد در فرانسه، اسکاتلند، آلمان، کاستیل و جزیره مان شرکت داشت. از آن پس تا سال 1393 جزیره مان در تملک ایشان بود و مونتاگها "شاه مان" نیز خوانده میشدند. پسر او، ارل سالیسبوری دوم، از نخستین کسانی بود که نشان شهسوار بند جوراب (گارتر) به ایشان اعطا شد. سرانجام، در اوایل سده پانزدهم میلادی، مقام ارلی سالیسبوری به توماس مونتاکوت (358) رسید که در جنگ منطقه اورلئان (فرانسه) کشته شد. وارث او دختری به نام آلیس بود که با ریچارد نویل، (359) پسر کوچک ارل وستمورلند، (360) ازدواج کرد. بدینسان، میراث اشرافی خاندان مونتاگ به خاندان نویل انتقال یافت. حاصل این وصلت پسری است به نام ریچارد، ارل وارویک و سالیسبوری، (361) که به دلیل نفوذ و اقتدار فراوانش به "ریچارد شاهساز" معروف بود.
در مقاله "خاندان مونتاگ" مندرج در ویرایشهای 1961 و 1977 و 1998 بریتانیکا اشارهای به تداوم خاندان فوقالذکر در سدههای پسین نشده و بنابراین باید حیات آن را در نیمه اول سده پانزدهم میلادی و انتقال عناوین اشرافی آن به خاندان نویل پایان یافته تلقی کرد. معهذا، دو سده بعد، از نیمه اول سده هفدهم، شاهد حضور خاندانی در انگلستان هستیم که گویا خود را از تبار مونتاگهای فوقالذکر میخواندند. نگارنده برای بررسی صحت و سقم پیوند خاندان کنونی مونتاگ با خاندان دراگوی مونتاگویی (ارلهای کهن سالیسبوری) منابع کافی در دست ندارد ولی بنظر میرسد که این خاندان مونتاگ کاملاً جدید است و انتساب ایشان به مونتاگهای سدههای سیزدهم تا پانزدهم میلادی صرفاً یک ادعا است. (362) بهرروی، ظهور این خاندان جدید مونتاگ در سده هفدهم میلادی و در دربار چارلز دوم رخ داد و تنها در این زمان بود که اعضای آن به عناوین اشرافی و قدرت و ثروت فراوان دست یافتند و نقش مؤثری در دسیسههای سیاسی سدههای هفدهم و هیجدهم میلادی ایفا نمودند.
دوک منچستر:
تبار این شاخه از خاندان مونتاگ به دوران سلطنت جیمز اول و چارلز اول استوارت و به فردی به نام هنری مونتاگ (363) میرسد که در سال 1620 به بارون مونتاگ و در سال 1626 به ارل منچستر ملقب شد.پسر او، ادوارد مونتاگ، ارل منچستر دوم، (364) ابتدا به ویسکونت ماندویل (365) شهرت داشت. او از رهبران مخالفان چارلز اول بود و یکی از پنج نفری که در سال 1642 از سوی پادشاه به خیانت متهم شدند. با شروع جنگ داخلی (1642 - 1651) ابتدا فرمانده یکی از دستههای رابرت دورو، ارل اسکس سوم، بود و در اوت 1643 فرمانده نیروهای پارلمان در شرق انگلیس شد. در این زمان اولیور کرومول معاون او بود. در سال 1645 به دلیل اختلاف با کرومول استعفا داد. او مخالف محاکمه و اعدام چارلز اول بود و در دوران حکومت کومنولث (1649 - 1660) مدتی از سیاست کناره گرفت. سپس، به اعاده سلطنت یاری رسانید و لذا مورد التفات چارلز دوم قرار گرفت و در سال 1667 درجه ژنرالی به وی اعطا شد. از این پس مونتاگها به درباریان مقرب چارلز دوم بدل شدند.
اعضای خاندان ارل منچستر به دلیل نقش مؤثرشان در صعود و اقتدار خاندان هانوور در سال 1719 به دوک منچستر ملقب شدند. در سالهای 1777 - 1781 جرج مونتاگ، دوک منچستر، استاد اعظم گراندلژ انگلستان بود. امروزه، میراث اشرافی این شاخه از خاندان مونتاگ را آقای انگوس چارلز مونتاگ، (366) دوک دوازدهم منچستر، تداوم میبخشد. (367)
دوک مونتاگ:
رالف مونتاگ، (368) پسر دوم ادوارد، بارون مونتاگ دوم، (369) است. او در 27 سالگی (1665) رئیس اصطبل کاترین براگانزایی، همسر چارلز دوم، شد و به زودی به دلیل زنبارگیهایش در دربار شهرت فراوان یافت. گفته میشود به دلیل تبحرش در این عرصه بود که مورد توجه چارلز دوم قرار گرفت و به یکی از مقربین او بدل شد. در سالهای 1666، 1669، 1676 و 1677 - 1678 سفیر انگلستان در فرانسه بود و نقش مؤثری در مذاکرات چارلز دوم با لویی چهاردهم ایفا نمود. در سال 1672 به عضویت شورای مشاورین خصوصی پادشاه درآمد و در سال بعد با بیوه ثروتمند ارل نورثامبرلند ازدواج کرد و به ثروت فراوان رسید. همسرش کمی بعد درگذشت. در این دوران همزمان با باربارا ولیرز، دوشس کلولند، و دختر او، کنتس ساسکس، (370) رابطه داشت. باربارا از "خیانت" مونتاگ مطلع شد، کار را به رسوایی کشید و نزد شاه شکایت برد که قصد مونتاگ تحقیر مقام سلطنت بوده است. لذا، چارلز دوم در سال 1678 مونتاگ را از تمامی مناصبش برکنار کرد.مونتاگ از سال 1679 به دسیسه علیه ولیعهدی جیمز یورک و به سود دوک مونماوث پرداخت و در زمره دارودسته جان چرچیل جای گرفت که ویلیام اورانژ را به سلطنت رسانیدند. لذا، ویلیام در سال 1689 عنوان ارل مونتاگ را به او اعطا کرد و وی را عضو شورای مشاورینش نمود. در سال 1692، دو سال پس از مرگ همسر اولش، با الیزابت کاوندیش، بیروه ثروتمند دوک دوم آلبرمارل، (371) ازدواج کرد و بار دیگر از اینطریق ثروت مفصلی به جیب زد. میگویند. این زن دیوانه بود و مدعی بود که تنها با پادشاه ازدواج میکند و لذا مونتاگ هماره در حضور او لباس امپراتور چین را میپوشید.
رالف مونتاگ در سال 1705، در زمان سلطنت ملکه آن و اقتدار گودولفین و چرچیل، به دوک مونتاگ ملقب شد. دائرةالمعارف بریتانیکا مینویسد هر چند دوک مونتاگ اخلاق فردی و اجتماعی شرمآوری داشت، ولی از ذوق معماری خوبی برخوردار بود. او در سالهای 1675 - 1680 کاخ مونتاگ (372) را به کمک برجستهترین معماران و طراحان آن زمان در لندن ساخت که از ابنیه باشکوه انگلیس محسوب میشد. در سال 1753، دولت انگلستان این کاخ را خرید و به عنوان آثار ملی حفظ نمود. همین ساختمان بود که بعدها به محل موزه و کتابخانه بریتانیا تبدیل شد. جاناتان سویفت، (373) نویسنده نامدار انگلیسی، رالف مونتاگ را به عنوان "بیشرمترین رذل زمان خود" توصیف کرده است. (374)
جان مونتاگ، (375) دوک دوم مونتاگ، پسر اوست. گفتیم که دوک دوم مونتاگ در سال 1705 با ماری، دختر جان چرچیل (دوک مارلبورو)، ازدواج کرد؛ و گفتیم که جان چرچیل نیز از کسانی بود که با باربارا ولیرز رابطه داشت. این دوک دوم مونتاگ چهارمین استاد اعظم گراندلژ انگلستان و اولین کسی است که از طبقه اشراف انگلیس که در این سمت جای گرفت. در جلد چهارم با نقش این دوک مونتاگ در تاریخ فراماسونری بیشتر آشنا خواهیم شد. و نیز گفتیم که دختر و وارث دوک مونتاگ با دوک سوم باکلو، از اعقاب نامشروع چارلز دوم، ازدواج کرد و بدینسان بخشی از میراث هنگفت دوک مارلبورو به دوکهای باکلو رسید. آقای والتر فرانسیس جان مونتاگ داگلاس - اسکات، دوک نهم باکلو و دوک یازدهم کوئینزبری، وارث این جان مونتاگ نیز هست.
ارل ساندویچ:
بنیانگذار این شاخه از خاندان مونتاگ، ادوارد، (376) پسر سر سیدنی مونتاگ (377) است. این ادوارد مونتاگ پس از شروع جنگ داخلی، به قشون پارلمان پیوست و در اشغال شهر بریستول (سپتامبر 1645) شرکت نمود. او یکی از صمیمیترین دوستان اولیور کرومول بود؛ در سالهای 1645 - 1648 در پارلمان حضور داشت و در سال 1653 عضو شورای دولتی، به ریاست کرومول، شد. در ژانویه 1656 در مقام "ژنرال دریایی" (378) منصوب شد و به همراه رابرت بلیک (379) اداره نیروی دریایی انگلیس را به دست گرفت. در سپتامبر 1659 استعفا داد. در فوریه 1660 بار دیگر در سمت ژنرال دریایی منصوب شد. در این زمان به دولت کومنولث خیانت کرد؛ با ناوگان خود به هلند نزد چارلز دوم رفت و متقبل شد که چارلز و قشون او را به انگلستان برساند. در نتیجه، پس از اعاده سلطنت به ارل ساندویچ (380) (1660) ملقب شد و تا چند سال بعد، به همراه ساموئل پیپس، اداره نیروی دریایی انگلیس را به دست داشت. این مقارن با جنگهای دریایی انگلیس و هلند است. در سال 1665 در مقام فرمانده کل نیروی دریایی منصوب شد ولی کمی بعد به علت تقسیم محموله گرانبهای کشتیهای هلندی، بدون اجازه پادشاه، عزل شد. در سال 1670 در سمت رئیس امور تجارت و پلانتها منصوب گردید. در سال 1672 در جریان جنگ دریایی با هلندیها به قتل رسید.چهره مهم بعدی ارلهای ساندویچ، جان مونتاگ، (381) ارل چهارم، است. ارل ساندویچ چهارم از رجال درجه اول دربار هانوور بود و در زمان انقلاب آمریکا (1776 - 1781) فرماندهی نیروی دریایی بریتانیا را به دست داشت. در سالهای 1748 - 1751 و 1771 - 1782 فرمانده نیروی دریایی بود و شایعات فراوانی دال بر دریافت رشوه و توزیع مشاغل به سود اهداف شخصی دربارهاش رواج داشت. در زمان انقلاب آمریکا نیز بخش عمده ناوگان انگلیس را در آبهای اروپا نگه داشت و لذا متهم بود که از ارتش بریتانیا در آمریکا حمایت کافی نکرده است. علاقه فراوان به "اکتشافات" دریایی داشت و این امر سلطه بریتانیا بر جزایری را سبب شد که به نام او به جزایر ساندویچ (382) شهرت یافت. جان گای (383) در اپرای دریوزگان (384) سیمای او را به عنوان فردی پست و خیانتپیشه ترسیم کرده است. بریتانیکا از او به عنوان "قماربازی بیبندوبار و هرزه" یاد میکند. به خوردن سرپایی غذا در سرمیز قمار عادت داشت و غذای آمادهای که امروزه به "ساندویچ" شهرت دارد منسوب به اوست.(385)
وارث کنونی این خاندان، آقای ویکتور مونتاگ، (386) ارل دهم ساندویچ، است. وی فارغالتحصیل اتون و کالج ترینیتی کمبریج است و دختر دوک نهم دونشایر (کاوندیش) را به زنی گرفته است. (387)
ارل هالیفاکس:
چارلز مونتاگ (388) به جناح ویگ تعلق داشت. بلافاصله پس از صعود ویلیام اورانژ (1689) عضو مجلس عوام شد و سه سال بعد در سمت وزیر دارایی منصوب گردید. مونتاگ نخستین کسی است که اوراق قرضه را در انگلستان باب کرد. او برای تأمین هزینه جنگ سالهای 1689 - 1697 با فرانسه مبلغ یک میلیون پوند اوراق قرضه به مردم فروخت که سالیانه سود آن پرداخت میشد. این سرآغز "بدهی ملی" دولت انگلستان است که در زمان جرج اول هانوور، یعنی در فاصله حدود 35 سال، به 53 میلیون پوند رسید. بر بنیاد اینگونه اقدامات بود که مونتاگ و دوستانش، و قطعاً با همکاری و مشارکت یهودیان آمستردام و لندن، در سال 1694 بانک انگلستان را تأسیس کردند. در اول مه سال 1697، در زمان سلطنت ویلیام اورانژ، لرد اول خزانهداری (وزیر اعظم) شد. کمی بعد به فساد مالی متهم گردید و سرانجام در زیر فشار توریها مجبور به کنارهگیری شد. دائرةالمعارف آمریکانا مینویسد: "نارضایتی علیه جنگها و دسیسههای پرهزینه ویلیام سوم در اروپای قاره افزایش یافت و در نوامبر 1699 مونتاگ در میان اتهامات فساد شخصی مجبور به استعفا شد." هر چند او در سال بعد (1700) به بارون هالیفاکس ملقب گردید ولی تا زمان مرگ ملکه آن از مشاغل دولتی برکنار بود. وی در این دوران همچنان به عنوان رهبر جناح ویگ شناخته میشد. چارلز مونتاگ، در کنار جان چرچیل و دیگران، به گروه توطئهگری تعلق داشت که استقرار خاندان هانوور در سلطنت بریتانیا را سبب شدند. با صعود جرج اول (1714)، چارلز مونتاگ به ارل هالیفاکس ملقب گردید و اولین وزیر اعظم جرج هانور شد ولی هفت ماه بعد درگذشت. چارلز مونتاگ دوست صمیمی و برکشنده اسحاق نیوتون بود و در سالهای 1695 - 1698 ریاست انجمن سلطنتی را به دست داشت. مونتاگ خوشنام و محبوب نبود. به فساد مالی شهرت تمام داشت و مردم او و دوستانش را عاملین تداوم جنگ نافرجام و پرهزینه با فرانسه، به سود منافع شخصیشان، میدانستند. (389)لقب ارل هالیفاکس بعدها به جرج مونتاگ دانک، (390) انتقال یافت که با عنوان اول هالیفاکس دوم شناخته میشود. او پسر جرج مونتاگ، (391) ارل مونتاگ اول، است. در سال 1739 جانشین پدر شد. در سال 1741 با زنی ثروتمند به نام آن دانک (392) ازدواج کرد و نام خانوادگی همسرش را بر نام خود افزود. در سال 1748 رئیس کل تجارت و پلانتکاری شد و تکاپوی فعال مستعمراتی را، به ویژه در شمال آمریکا، آغاز کرد. در سالهای 1761 - 1763 نایبالحکومه ایرلند بود و مدت کوتاهی لرد اول دریاداری. هالیفاکس از سال 1770 عضو شورای مشاورین خصوصی پادشاه بود و در زمان صدارت خواهرزادهاش، لرد نورث، (393) نیز مدتی وزیر بود. شهرهای هالیفاکس در کانادا (مرکز نوا اسکاتیا) و ایالات متحده آمریکا (کارولینای شمالی) و جزیره دانک در استرالیا منسوب به این جرج مونتاگ است. (394) عنوان ارل هالیفاکس در سال 1944 به اعضای خاندان وود (395) منتقل شد.
از خاندان مونتاگ برخی زنان نامدار نیز برخاستهاند:
لیدی ماری ورتلی مونتاگ (396) معروفترین زن انگلیسی حوالی نیمه سده هیجدهم است. او به عالیترین ردههای اشرافیت بریتانیا تعلق داشت؛ پدرش، اولین پیرپونت، ارل و سپس دوک کینگزتون (397) بود و پدر و مادرش ویلیام فیلدینگ، ارل دنبیگ اول. (398) زندگی ماری با حادثهجویی آغاز شد. شیفته برادر دوستش، ادوارد ورتلی مونتاگ (نوه ارل ساندویچ اول)، شد. چون پدر راضی به وصلت با این عضو سرشناس طایفه ویگ نبود، در 23 سالگی به همراه مونتاگ به لندن گریخت و با او ازدواج کرد. این مقارن با صعود سلطنت هانوور و اقتدار ویگها است. ادوارد مونتاگ چهارسال بعد (1716) سفیر دربار انگلیس در عثمانی شد. ماری در کنار شوهر عازم این سرزمین گردید و تا سال 1718 در قسطنطنیه (استانبول) بود. او در عثمانی با مایهکوبی آبله آشنا شد و این روش مبارزه با بیماری فوق را به عنوان ارمغان سفر شرق با خود به انگلستان برد. به نوشته بریتانیکا (1961)، او نخست فرزندان خویش را مایهکوبی کرد، معهذا تبلیغ این روش موجی از تعصب و پیشداوری را علیه وی برانگیخت. پس از بازگشت به لندن، رابطه ماری با شوهرش نه تنها عاشقانه نبود، بلکه کاملاً سرد و رسمی بود. وی با برخی ادبای نامدار آن زمان انگلیس، مانند جان گای و آلکساندر پاپ، (399) رابطه نزدیک برقرار کرد و به کمک ایشان مقالاتی نوشت. در سال 1736 عاشق فرانسسکو الگاروتی، (400) نویسنده ایتالیایی، شد که در این زمان در انگلیس به سر میبرد. ماری وانمود کرد که سخت بیمار است و برای بهبود به آب و هوای جنوب اروپا نیاز دارد. به این بهانه در سال 1739 برای دیدار محبوبش راهی ایتالیا شد. رابطه او با الگاروتی نیز به تیرگی کشید و وی تا سال 1746 در جنوب فرانسه به تنهایی زیست. سپس به ایتالیا رفت و به مدت ده سال با یک اشراف زاده جوان ایتالیایی به نام کنت اوگو پلازی (401) زندگی کرد. در این زمان شوهرش، مونتاگ، اندوخته عظیمی از پول داشت و با معیارهای آن زمان "میلیونر" بود. در سال 1761 مونتاگ درگذشت و ماری به انگلیس بازگشت. او نتوانست مدت زیادی در این کشور دوام آورد و بار دیگر به ایتالیا رفت و هفت ماه بعد در ایتالیا درگذشت.
شهرت لیدی مونتاگ به دلیل 52 نامهای است که از عثمانی به انگلیس فرستاده است. این نامهها در سال 1763، بدون اجازه خانوادهاش، منتشر و در سراسر اروپا با استقبال فراوان مواجه شد. بعدها، اعضای خانواده او نامههای دیگری به این مجموعه افزودند. مجموعه کامل نامههای لیدی ماری ورتلی مونتاگ (402) در سالهای 1965 - 1967 در سه جلد منتشر شده و در زمینه مطالعات تاریخی مأخذ مهمی به شمار میرود.
حاصل وصلت لیدی ماری و ادوارد مونتاگ پسر و دختری است. دختر، به نام ماری مونتاگ، (403) در سال 1736 با جان استوارت، ارل بوت سوم، (404) ازدواج کرد. این ارل بوت از جانب پدر به خاندان استوارت تعلق داشت و از جانب مادر به خاندان کمپبل. (مادر او دختر دوک اول آرگیل بود.) لرد بوت در پنج ساله نخست سلطنت جرج سوم هانوور نزدیکترین دوست پادشاه بود و در سالهای 1762 - 1763 وزیر اعظم وی شد. بوت از دشمنان سرسخت ویلیام پیت (بزرگ) بود و به رغم پیت و دارودسته او از سیاست صلح با فرانسه حمایت میکرد. تلاش او در 10 فوریه 1763 به انعقاد پیمان صلح پاریس انجامید که به جنگ هفت ساله اروپا پایان داد و ناخشنودی کانونهای جنگافروز و نظامیگرای بریتانیا را به ارمغان آورد و به سقوط بوت (آوریل 1763) انجامید.
پسر لیدی ماری، به نام ادوارد ورتلی مونتاگ (405)، در سال 1741 در لیدن (هلند) به تحصیل زبان عربی پرداخت؛ مدتی نماینده پارلمان و مدتی در مأموریتهای دیپلماتیک بود. به سیاحت گسترده در شرق پرداخت و سرانجام در ایتالیا درگذشت. (406)
الیزابت رابینسون مونتاگ (407) دومین زن نامدار خاندان مونتاگ است که به نسل بعد از لیدی ماری تعلق دارد. الیزابت در سال 1742 با ادوارد مونتاگ، نوه دیگر ارل ساندویچ اول، ازدواج کرد. او کاخ خود، موسوم به مایفیر، (408) را به مرکز "روشنفکری" شهر لندن بدل نمود. لرد لیتلتون، (409) هوراس والپول، دکتر ساموئل جانسون و سر جوشوا رینولدز (410) از معاریف فرهنگی بودند که به طور مداوم در ضیافتهای شبانه او حضور مییافتند. ادوارد مونتاگ در سال 1775 درگذشت و ثروت هنگفت و املاک پهناوری برای بیوه 55 سالهاش به میراث گذارد. او در سال 1781 کاخ مونتاگ (411) را احداث کرد که امروزه در میدان پورتمن لندن (412) (اوایل خیابان آکسفورد) واقع است. به دلیل این شیوه سلوک، در تاریخنگاری بریتانیا از الیزابت مونتاگ به عنوان نخستین زن "جوراب آبی" (413) یاد میشود. (414)
این عنوان به تیپ جدیدی از زنان اشرافی انگلیس اطلاق میشد که در نیمه دوم سده هیجدهم با الیزابت مونتاگ پدید شدند. منظور زنانی است که ضیافتهای مجلل و پرهزینه شبانه به راه میانداختند، ادبا و هنرمندان و رجال فرهنگی و سیاسی را دعوت میکردند و این مجالس را به کانون بحثهای فاضلانه و داغ سیاسی و علمی و فرهنگی بدل مینمودند. گفته میشود یکی از این زنان، به نام خانم وسی، (415) عالمی به نام بنجامین استیلینگفلیت (416) را به ضیافت خود دعوت کرد. او به دلیل نداشتن لباس مناسب عذر خواست و بانوی فوق پاسخ داد: "مهم نیست، با جوراب آبیتان بیایید" از آن پس این تیپ از زنان "فاضله" به "جوراب آبیها" معروف شدند. سر والتر اسکات در کتاب خود، بانوان جوراب آبی، (417) توصیفی از این جماعت نسوان به دست داده است. (418)
خاندان کاوندیش
خاندان کاواندیش از برجستهترین و ثروتمندترین خاندانهای اشرافی بریتانیا است. (419) عنوان بارونی آنها در سال 1605 به دست آمد و در سال 1618 ارل دونشایر شدند. (420) به عبارت دیگر، در دومین سال سلطنت جیمز اول استوارت و در دوران اقتدار رابرت سیسیل به جرگه اشرافیت بریتانیا راه یافتند.توماس هابس، اندیشمند سیاسی نامدار انگلیسی، از 20 سالگی معلم سرخانهی ویلیام کاوندیش، ارل دوم دونشایر، بود. گفته میشود به شاگرد خود، که کمی کوچکتر از هابس بود، علاقه فراوان داشت و به همراه ویلیام کاوندیش بود که برای نخستینبار در سال 1610 به فرانسه و ایتالیا سفر کرد. هابس در دهه 1630 معلم سرخانهی ویلیام کاوندیش، ارل سوم دونشایر، شد و سومین سفرش به اروپا به همراه این کاوندیش نوجوان بود. هابس تا پایان عمر پیوندی استوار با خاندان کاوندیش داشت. (421)
ویلیام کاوندیش، (422) ارل چهارم دونشایر، در جوانی سفری به اروپای قاره و هلند کرد و در بازگشت به رهبر مخالفان جیمز، ولیعهد، بدل شد. گفتیم که بهانه این مخالفت تعلق جیمز به مذهب کاتولیک بود. ارل دونشایر یکی از هفت نفری بود که طی نامهای ویلیام اورانژ را به تصرف انگلستان دعوت کردند. با صعود ویلیام سوم به سلطنت انگلستان، ارل دونشایر وزیر دربار شد و در سال 1694 مارکیز هارتینگتون و دوک دونشایر لقب گرفت. ( 423)
رویستون پایک از کاوندیشها به عنوان "یکی از قدرتمندترین خاندانهای سیاسی بریتانیا از زمان انقلاب 1688" یاد میکند و میافزاید: "در زمره استوارترین هواداران سلطنت هانوور بودند و خود را رئیس طایفهویگ (424) میدانستند (425) ویلیام کاوندیش 36 ساله، دوک چهارم دونشایر، (426) در سالهای 1756 - 1757، به مدت هفت ماه، وزیر اعظم جرج دوم هانوور بود. (در این دوران قدرت واقعی در دست ویلیام پیت بزرگ بود.) او در دوران کوتاه زندگیاش در سمتهای عالی چون نایبالحکومه ایرلند و عضو شورای مشاورین خصوصی جرج سوم جای داشت. در سال 1774 دختر بزرگ ارل اسپنسر اول (427) با دوک پنجم دونشایر ازدواج کرد. بدینسان نسلهای بعدی خاندان فوق از خاندان اسپنسر - چرچیل نیز نسب میبرند. نامدارترین چهره این خاندان در نیمه دوم سده نوزدهم و اوایل سده بیستم، دوک هشتم دونشایر است که بیشتر با نام مارکیز هارتینگتون شهرت دارد. درباره او و همسرش پیشتر سخن گفتهایم و گفتیم که دختر این زن معشوقه لرد ناتانیل روچیلد بود. (428)
امروزه، وارث این خاندان آقای آندریو کاوندیش، دوک یازدهم دونشایر، (429) است. مادر او از خاندان سیسیل و دختر مارکز سالیسبوری چهارم است. در اوایل دهه 1960 وزیر امور مستعمرات و کشورهای کومنولث بود. دارای درجه دکترای افتخاری از دانشگاه منچستراست و در سالهای 1965 - 1986 ریاست این دانشگاه را به دست داشت. (430)
خاندان پلهام
اعضای خاندان پلهام تا اواخر سده هفدهم از خرده مالکین روستایی منطقه ساسکس بودند. به نوشتهی رویستون پایک، پلهامها رشد فوقالعاده و ثروت خود را مدیون وصلت با خاندانهای اشرافی آن عصرند. منشاء ایشان به فردی به نام توماس پلهام میرسد که در اواخر سده هفدهم نماینده محل خود در مجلس عوام شد و با ویگها رابطه نزدیک داشت. او با خواهر جانهولز، (431) دوک نیوکاسل، ازدواج کرد و در سال 1706 بارون شد. این در اوج اقتدار گودولفین و جان چرچیل است. پلهام در سال 1712 درگذشت. از او دو پسر به نامهای توماس (432) و هنری پلهام (433) بر جای ماند که به عنوان دو رجل درجه اول بریتانیای نیمه اول سده هیجدهم شناخته میشوند.در سال 1712 جان هولز بلاوارث نیز درگذشت و ثروت هنگفت او به خواهرزادهاش، توماس پلهام، رسید. جان هولز را در زمان مرگ از بزرگترین ملاکان انگلیس میدانند. در 12 ایالت ملک داشت و درآمد سالیانهای حدود چهل هزار پوند در سال. توماس پلهام 19 ساله از همین زمان یکی از بازیگران دسیسهای بود که جان چرچیل برای انتقال سلطنت استوارت به جرج هانوور آغاز کرد. به پاس این خدمات، دو سال بعد که خاندان هانوور به قدرت رسید، پلهام 21 ساله به ارل کلیر و سال بعد به دوک نیوکاسل ملقب شد. در سال 1718 نشان شهسوار بند جوراب (گارتر) به وی اعطا گردید و در همین سال با هنریتا گودولفین، نوه جان چرچیل و سیدنی گودولفین، ازدواج کرد. این "افتخارات" همه بیانگر نقش خونینی است که توماس پلهام و برادرش در تحکیم پایههای سلطنت هانوور ایفا کردند. از آن پس، برادران پلهام به نزدیکترین دستیاران والپول بدل شدند. (434)
توماس پلهام، دوک نیوکاسل، از سال 1717 وزیر دربار شد. در سال 1724 والپول او را وزیر خارجه کرد و هنری پلهام، برادر کوچک، را وزیر جنگ، توماس به مدت 30 سال در این سمت بود. هنری در سال 1730 سررشتهدار کل ارتش و کمی پس از کنارهگیری والپول، در سال 1743 وزیر اعظم شد. او تا زمان مرگ (1754) در این سمت بود. با مرگ هنری، توماس وزیر اعظم شد و تا سال 1762، بجز یک دوره کوتاه که دوک دونشایر وزیر اعظم بود، این منصب را به دست داشت. به نوشتهی بریتانیکا، دوک نیوکاسل مهارت فراوانی در تقسیم مناصب حکومتی و القاب اشرافی در میان اعضای مجلس عوام داشت که یکی از منابع مهم درآمد دربار محسوب میشد. رای کلچ (435) در زندگینامه دوک نیوکاسل (1974) علایق مالی و اقتصادی دوک نیوکاسل را به تفصیل شرح داده است. (436)
دوک نیوکاسل بلاعقب درگذشت و میراث و عنوان دوکی او به خواهرزادهاش، هنری فینس کلینتون، (437) رسید که دوک نیوکاسل شد. از آن پس این عنوان در خاندان فینس کلینتون ماندگار شد. خاندان فوق از درباریان الیزابت اول بودند و در سال 1572 به ارل لینکلن ملقب شدند. امروزه آقای ادوارد هوراس فینس کلینتون (438) وارث دو خاندان فوق، ارل لینکلن هیجدهم و دوک دوازدهم نیوکاسل است. (439)
خاندان بنتینک
تبار این خاندان به یک هلندی به نام هانس ویلیام بنتینک (440) میرسد که صمیمیترین دوست ویلیام اورانژ بود. او ویلیام را در لشکرکشی سال 1688 به انگلستان همراهی کرد و پس از سقوط جیمز دوم به ارل پورتلند (1689) ملقب شد. ویلیام بنتینک تا زمان مرگ ویلیام همدم او بود و در مقامات عالی نظامی و سیاسی بریتانیا جای داشت. پسرش، ارل پورتلند دوم، از بنیانگذاران سلطنت هانوور بود و به دلیل جایگاه برجستهاش در تحکیم اقتدار این خاندان در سال 1716 به دوک پورتلند ملقب شد. او با لیدی مارگارت کاوندیش هارلی، دختر ارل آکسفورد دوم، ازدواج کرد. حاصل این وصلت، ویلیام، دوک دوم پورتلند، (441) است.ویلیام هنری بنتینک، دوک سوم پورتلند، (442) طبق روال انگلستان سدههای هیجدهم و نوزدهم، تا قبل از مرگ پدر و دریافت عنوان دوکی عضو مجلس عوام بود و از سال 1762 عضو مجلس لردها شد. چهارسال بعد با لیدی دوروتی کاوندیش، تنها دختر دوک چهارم دونشایر، وزیر اعظم پیشین، ازدواج کرد. دوک سوم پورتلند از رجال عالیمقام نیمه دوم سده هیجدهم و اوایل سده نوزدهم است. در سال 1782 نایبالحکومه ایرلند شد و یک سال بعد وزیر اعظم. در این زمان 45 سال داشت. نه ماه بعد به علت تهاجم توریها، به رهبری ویلیام پیت کوچک، کناره گرفت. در سالهای 1794 - 1801 وزیر کشور بود و در سال 1708 بار دیگر رئیس دولت شد. کمی پیش از مرگ در سال 1809 کناره گرفت. (443) جرج کانینگ، وزیر خارجه مقتدر بریتانیا (1822 - 1827)، (444) باجناق دوک چهارم پورتلند، پسر بزرگ دوک سوم، بود.
ژنرال لرد ویلیام بنتینک، (445) دومین پسر دوک سوم پورتلند، در دوران جنگهای انگلیس و فرانسه در صفوف ارتش بریتانیا در جبهههای فلاندرز، ایتالیا، اسپانیا، روسیه و مصر حضور داشت. در 29 سالگی حکمران مدرس شد. او اقدامات خشنی را علیه فرهنگ مردم هند آغاز کرد که به شورش ژوئیه 1806 سپاهیان بومی کمپانی هند شرقی بریتانیا انجامید. این شورش به بهای کشتار گسترده سرکوب شد و هیئت مدیره کمپانی بنتینک را به لندن فراخواند. از آن پس در مناصب دیپلماتیک و نظامی متعدد بود. در زمان جنگهای ناپلئونی فرمانده ارتش انگلیس در سیسیل بود. اقدامات خودسرانه و مشکوک او در ایتالیا در جهت ایجاد شورش علیه سلطه دربار هابسبورگ، که متحد بریتانیا محسوب میشد، سبب شد که در سال 1815 به لندن فراخوانده شود.
در سال 1828 حکمران بنگال، و در سال 1833 فرمانده کل ارتش بریتانیا در هند شد و در نوامبر 1834 در سمت فرمانفرمای کل هند منصوب گردید. لرد بنتینک در دوران حکومت هند اقدامات گستردهای را در جهت غربی کردن فرهنگ و ساختار اجتماعی جامعه هند آغاز کرد. در تاریخنگاری رسمی انگلیس دربارهی "اصلاحات" او در هند مطالب ستایشآمیز فراوانی به چشم میخورد. یکی از مهمترین این "اصلاحات" منع استفاده از زبان فارسی در دستگاه دیوانی و مدارس هند و جایگزینی آن با زبان انگلیسی بود. تا آن زمان بسیاری از نظریهپردازان کمپانی هند شرقی احترام به فرهنگ اسلامی - ایرانی مردم هند را ضرور میدانستند. اقدامات بنتینک متأثر از نظریات جرمی بنتام و رهنمودهای جیمز میل بود و در عرصه آموزش و پرورش متأثر از رهنمودهای توماس ماکائولی. قیام تیتو میر و سید احمد برلوی در زمان حکومت بنتینک رخ داد. (446) برخی مورخین اقدامات بنتینک را عامل اصلی انقلاب بزرگ 1857 هندوستان میدانند. در سال 1835 به علت بیماری به انگلستان بازگشت. از آن پس تا زمان مرگ نماینده مجلس عوام از گلاسکو بود. (447)
لرد جرج بنتینک، (448) سومین پسر دوک چهارم پورتلند، نیز از فرماندهان نظامی بریتانیا در نیمه اول سده نوزدهم است. در سال 1826 منشی خصوصی شوهر خالهاش، جرج کانینگ وزیر خارجه وقت، بود و سپس سالهای مدید عضو مجلس عوام. وی از بانیان عضویت یهودیان در مجلس عوام بود. (449) از دومین پسر دوک چهارم پورتلند به عنوان یکی از دوستان نزدیک دیزرائیلی یاد میکنند.
امروزه هنری نوئل بنتینک، ارل یازدهم پورتلند، (450) وارث این خاندان است. او عنوان فوق را از خویشاوندش، دوک نهم پورتلند، به میراث برده و از جانب مادر به خاندان نوئل (ارلهای گاینسبورو) (451) تعلق دارد. (452) در تاریخ معاصر ایران حداقل سه تن را به نام نوئل میشناسیم: یکی سرهنگ دوم ادوارد ویلیام چارلز نوئل (453) است که در سالهای 1912 - 1915 در بوشهر و اهواز بود و در سالهای 1929 - 1931 کنسول انگلیس در کرمان. (454) دیگری کاپیتان نوئل، از مأموران اطلاعاتی انگلیس، است که در زمان نهضت جنگل مدتی به اسارت درآمد. (455) سومی فردی به نام کلارک نوئل، افسر اطلاعاتی ارتش بریتانیا، است که با نوه سرلشکر حسن ارفع ازدواج کرد. (456)
خاندان تمپل
پیشینه خاندان تمپل، که در سده هیجدهم به عنوان خاندانی متنفذ و پررابطه شناخته میشد و در سده نوزدهم با نامدارترین چهره سیاسی آن، لرد پالمرستون، به اوج شهرت خود رسید، به اواخر سده پانزدهم میلادی میرسد. این خاندان از زمان الیزابت و در پی سیاست واگذاری اراضی کشاورزی ایرلند به انگلیسیها، به دو شاخه ایرلندی و انگلیسی تقسیم شد. خاندان تمپل در سده هفدهم از ثروت فراوان برخوردار بود و با برخی خاندانهای سرشناس اشرافی انگلیس خویشاوندی داشت.سرآغاز اقتدار سیاسی این خاندان به یکی از اعضای شاخه ایرلندی آن به نام سر ویلیام تمپل (457) میرسد که به عنوان یکی از بنیانگذاران سیاست پیوند دربار و الیگارشی بریتانیا با هلند شناخته میشود. ویلیام تمپل فعالیت خود را در دستگاه سیاست خارجی انگلیس را در اوایل سلطنت چارلز دوم آغاز کرد. او در سال 1665 دستیار هنری بنت (458) (لرد ارلینگتون) بود، در سال بعد به عنوان بارونتی دست یافت و در سال 1668 به عنوان سفیر دربار انگلیس در هلند منصوب شد. این در زمانی است از یکسو بنت در حال مذاکره برای انعقاد پیمان سه جانبه (459) میان سه قدرت بزرگ پروتستان (انگلستان، هلند و سوئد) بود و از سوی دیگر چارلز دوم اتحاد محرمانه با فرانسه کاتولیک را دنبال میکرد. (این سیاست در مه 1670 به انعقاد پیمان مخفی دوور با کاتولیک را دنبال میکرد. (این سیاست در مه 1670 به انعقاد پیمان مخفی دوور با دربار فرانسه انجامید که یکی از مواد آن حمایت از لویی چهاردهم علیه هلند بود.) (460) به رغم تلاش حامیان دوستی با هلند، در سال 1672 میان انگلستان و هلند جنگی درگرفت که با تلاش بنت به صلح انجامید. گفته میشود بنت با دریافت رشوه از هلندیها ماجرا را به سود ایشان فیصله داد. بهرروی، تمپل و توماس اسبورن، وزیر اعظم چارلز دوم، ازدواج پرنسس ماری، برادرزاده چارلز، با ویلیام اورانژ، حکمران هلند، (461) را مناسبترین راه برای پیوند دو دولت یافتند. این ازدواج در سال 1677 تحقق یافت و تأثیری بزرگ در تاریخ بریتانیا بر جای نهاد، در سال 1679 تمپل عضو شورای مشاورین خصوصی پادشاه شد و برای مدت کوتاهی از اقتدار فراوان برخوردار گردید ولی کمی بعد (1681) کنار گذاشته شد.
در سالهای بعد، تمپل به اداره املاکش اشتغال داشت و به عنوان نویسنده و ادیب نیز شهرت یافت. معهذا، از سیاست برکنار نبود و طرف مشاوره وزیران و شخص ویلیام سوم قرار میگرفت. از او به عنوان یکی از دوستان شخصی ویلیام اورانژ یاد میکنند و مینویسند ویلیام به او اعتماد فراوان داشت. سرویلیام تمپل مؤلف رسالهای است به نام ملاحظاتی در باب ایالتهای متحده [هلند] (462) که در آن به ستایش از نظام سیاسی هلند پرداخته است. این رساله در اندیشه سیاسی انگلستان آن عصر مؤثر بود. به نوشته بریتانیکا، سرویلیام تمپل بر بسیاری از نویسندگان سده هیجدهم انگلیس، به ویژه جاناتان سویفت، تأثیر فراوان برجای نهاد. سویفت در سالهای 1689 - 1699 منشی او بود و همو بود که مجموعه نوشتههای تمپل را گردآوری کرد و به چاپ رسانید. سر ویلیام تمپل در سال 1655، با دوروتی اسبورن، (463) دختر سرپتر اسبورن، (464) ازدواج کرده و بدینسان با خاندان اسبورن خویشاوند بود. از او یک پسر بر جای ماند که در 1689 خودکشی کرد.
تبار لرد پالمرستون به برادرزاده این ویلیام تمپل میرسد که در سال 1722 به ویسکونت پالمرستون (465) ملقب شد و با دختر رئیس بانک انگلستان ازدواج کرد. نوه او، ویسکونت پالمرستون دوم، عضو کلوپ ادبی (466) بود که به عنوان یکی از کانونهای متنفذ سیاسی بریتانیا سده هیجدهم شناخته میشد و در آن افرادی چون ادموند برک، چارلز فوکس، آدام اسمیت و ادوارد گیبون عضویت داشتند. لرد پالمرستون دوم به مدت چهل سال نماینده مجلس عوام بود. او با ماری می، (467) دختر زیبای یک خانواده ثروتمند شهر بث (468) ازدواج کرد، به سیر و سیاحت در اروپای قاره پرداخت و عمری را در تنعم فراوان زیست. (469) ویسکونت پالمرستون سوم، دولتمرد نامدار بریتانیا در سده نوزدهم، حاصل این ازدواج است. (470)
خاندان اسبورن
نیای خاندان اسبورن فردی به نام ادوارد اسبورن (471) است که در نیمه دوم سده شانزدهم میزیست. او با دختر و تنها وارث استادکارش، ویلیام هویت، (472) که از اعضای گیلد تولیدکنندگان پوشاک لندن بود، ازدواج کرد، با مرگ پدرزنش کسب و کار او را به میراث برد و از این طریق به ثروتی رسید. اسبورن یکی از کسانی است که در موج ماجراجوییهای ماوراء بحار عصر الیزابت سودهای کلان برد، از اینطریق به یکی از تجار بزرگ لندن بدل شد و عنوان شهسواری دریافت داشت. سر ادوارد اسبورن در سال 1584 شهردار لندن و در پنج ساله پایانی عمرش عضو مجلس عوام بود. (473) اهمیت تاریخی سر ادوارد اسبورن به خاطر نقشی است که، به همراه دوست و شریکش ریچارد استاپر، (374) در تأسیس کمپانی لوانت ایفا نمود و بدینسان نام وی به عنوان یکی از دو بنیانگذار کمپانی فوق به ثبت رسید. (375)در دهههای بعد، اعضای این خاندان به عنوان تاجر و ملاکین سرشناس یورکشایر شناخته میشدند. نخستین چهره سیاسی مقتدر این خاندان سرتوماس اسبورن، (376) وزیر اعظم چارلز دوم است که با عناوین ارل دانبی و دوک لیدز نیز شناخته میشود. توماس اسبورن، چون ویلیام تمپل، تا زمان صعود چارلز دوم به سلطنت انگلیس (1660) در عرصه سیاست نقش نداشت. از این زمان در برخی مناصب محلی یورکشایر جای گرفت و در سال 1665 به پارلمان راه یافت. او در سال 1668، با حمایت جرج ولیرز متنفذ، دوک دوم باکینگهام، یکی از مسئولین مالیه نیروی دریایی شد و در سال 1673 به مقام لرد خزانهداری دست یافت. این در دورانی است که تمپل در هلند حضور داشت. بهرروی، اسبورن توانست به وضع مالی دربار سروسامانی دهد و لذا در سال 1674 به ارل دانبی ملقب شد و در سمت لرد اول خزانهداری (وزیر اعظم) منصوب گردید. اسبورن با ابزار الطاف شاهانه و پرداخت رشوه، یک گروهبندی درباری ضد فرانسه در پارلمان انگلیس ایجاد کرد و به کمک سرویلیام تمپل ازدواج پرنسس ماری با ویلیام اورانژ را ترتیب داد که در این زمان به عنوان دشمن اصلی فرانسه شناخته میشد. در سال 1678، در زمان ماجرای "توطئه پاپ" و موج ضدکاتولیکی لندن، فاش شد که ارل دانبی مخفیانه از لویی چهاردهم، پادشاه فرانسه، مقرری دریافت میکرده است. این ماجرا به عزل و زندان طولانی دانبی انجامید که تا سال 1684 به درازا کشید. ارل دانبی یکی از اعضای گروه هفت نفره توطئهگری بود که در سال 1688 ویلیام اورانژ را به حمله به انگلیس و خلع جیمز دوم کاتولیک از سلطنت دعوت کردند. در زمان جنگ ویلیام اورانژ و جیمز دوم، دانبی و رهبری هواداران ویلیام در شمال انگلیس را به دست داشت و در صعود ویلیام و ماری به سلطنت نقشی مؤثر ایفا نمود. او در بهار سال 1690 بار دیگر وزیر اعظم شد و به مدت چهارسال در این سمت بود. ارل دانبی در سال 1694 دوک لیدز شد ولی در سال بعد متهم به دریافت رشوه از کمپانی هند شرقی گردید. از آن پس اقتدارش کاهش یافت و در سال 1699 از تمامی سمتهایش عزل گردید. (477)
اعضای خاندان اسبورن بعدها با خاندان گودولفین وصلت کردند. در دوران ویکتوریا، جرج گودولفین اسبورن (478) دوک لیدز بود و عضو مجلس لردها. وارث او مارکیز کارمارتن (479) لقب داشت. (480)
خاندان کمپتون
یکی از دوستان ارل دانبی و یکی دیگر از اعضای گروه هفت نفره توطئهگری که ویلیام اورانژ را به تهاجم به انگلیس و تصرف مقام سلطنت دعوت کردند، هنری کمپتون، (481) اسقف لندن، بود.به نوشتهی رویستون پایک، کمپتونها خاندانی قدیمی و ثروتمند ساکن میدلند بودند. عنوان ارلی آنها در سال 1618 اعطا شد. در زمان جنگهای داخلی سده هفدهم، از چارلز اول حمایت میکردند ولی در سال 1688 به هواداران ویلیام اورانژ بدل شدند. پدر هنری کمپتون، به نام جیمز اسپنسر کمپتون، (482) ارل منطقه نورثمپتون بود و از سرداران چارلز اول در جنگهای داخلی انگلیس. هنری کمپتون تحصیلات خود را در حوزه علمیه آکسفورد به پایان برد، در سال 1674 اسقف آکسفورد شد و در سال بعد اسقف لندن. در زمان جیمز دوم کاتولیک عضو شورای مشاورین خصوصی پادشاه بود، ولی در سال 1685 مورد غضب قرار گرفت و برکنار شد. کمپتون تنها فرد روحانی گروه هفت نفرهای بود که دعوتنامهای از ویلیام اورانژ را امضا کردند و همو بود که در مراسم تاجگذاری ویلیام و ماری تاج شاهی را بر ایشان نهاد. معهذا، ویلیام سوم در سال 1691 جان تیلاتستون (483) را در مقام اسقف اعظم کانتربوری منصوب کرد و این امر کمپتون را به شدت سرخورده کرد. کمپتون از بنیانگذاران و حامیان انجمن تازه تأسیس "تبشیر انجیلی" (484) بود.
برادر بزرگ اسقف هنری کمپتون، به نام جیمز، (485) پس از مرگ پدر سومین ارل منطقه نورثمپتون بود. ارل سوم نوثمپتون پدر اسپنسر کمپتون، ارل ولمینگتون، (486) دوست و مقرب جرج دوم هانوور، است که پس از والپول و پیش از پلهام مدت کوتاهی (از فوریه 1742 تا ژوئیه 1743) در مقام وزیر اعظم جرج دوم هانوور قرار گرفت. از ولمینگتون به عنوان وزیری نالایق یاد میکنند که فقط و فقط به دلیل علاقه شخصی پادشاه به او به صدارت رسید. ولمینگتون موضوع طنز و استهزای اشراف و مردم بود. در زمان صدارت وی، قدرت واقعی در دست توماس پلهام (دوک نیوکاسل) و جان کارترت (487) (ارل گرانویل بعدی)، دوستان و برکشیدگان والپول، قرار داشت. ولمینگتون در 70 سالگی درگذشت. ازدواج نکرد، وارثی بر جای نگذارد و عناوین اشرافیاش تداوم نیافت. (488)
کمپتونها در سال 1812 به مارکیز نورثمپتون ملقب شدند. امروزه مارکیز نورثمپتون هفتم (489) وارث عناوین اشرافی این خاندان است و وارث او ارل کمپتون (490) لقب دارد. (491)
پینوشتها:
1.Americana, 1985, vol. 13, p. 318.
2.George Cannon, Aristocratic Century: The Peerage of Eighteenth - Century England, Cambridge: 1984.
3.Ravolution Families
4. Great Whig Houses
5.Greighton, ibid, p. 507.
در مقایسه با بریتانیای سده هیجدهم، توجه به جامعه ایران در عصر صفوی میتواند روشنگر و نافی برخی الگوهای نظری رایج باشد. راجر سیوری مینویسد: "جامعه صفوی را در فرهنگ امروز باید شیاستهسالار نامید. این جامعه بطور قطع یک نظام حکومتی اشراف سالار [آریستوکراتیک] نبود؛ اگرچه عناصر قدرتمند اشرافسالار هم در آن بودند. امکان نامیدن آن به عنوانی الیگارشی باز هم کمتر است. اولئاریوس توجه را به این جنبه از جامعه صفوی جلب میکند. او میگوید صاحبمنصبان براساس ارزش و شایستگیشان و نه براساس نسبشان منصوب میشدند... وی میگوید این مقامها در ایران موروثی یا فروشی نبودند. راست است که پسران اشراف پس از مرگ پدرانشان به نشانه احترام به خدمات شایسته پدرانشان به کشور صفوی، برای تصدی شغل پدران در نظر گرفته میشدند، اما این جانشینی تنها براساس شایستگی و خدمات خودشان بود. عملکرد این اصل عام... به وضوح مانع ایجاد این اشرافیت ریشهدار بود. امکان ترقی از گمنامی به بالاترین مقام واقعیت داشت و افسانه نبود." (راجر سیوری، ایران عصر صفوی، ترجمه کامبیز عزیزی، تهران: چاپ چهارم، 1374، ص 180).
6.Joseph Massie
7.“United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815”, Britannica CD 1998.
8.“Fielding, Henry”, ibid.
9.P. G. M. Dickson, The Financial Revolution in England: A Study in the Development of Public Credit, 1688-1756, London: 1967.
10. بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، صص 101 - 105، 117، 185، 199 - 205، 398-399.
11.P. J. Cain and A. G. Hopkins, British Imperialism; 1688-1914, London: Longman, 1993, p. 61.
12.Whitbread
13.Strutt
14. “United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815”, Britannica CD 1998.
15. برای نمونه، پیش از سال 1725، انگلیسیها سالیانه 600 برده به کارولینای جنوبی وارد میکردند که در ده ساله بعد به سالیانه 2000 برده رسید. (بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 1، صص 225، 227-228، 231).
16.Collier, ibid, p. 267.
17.Ibid, p. 271.
18.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، صص 140 - 141.
19.Americana, 1985, vol. 13, 318.
20.Shilling
واحد پول انگلیس. معمولاً معادل 20 شیلینگ برابر با یک پوند بود. در 15 فوریه 1971 واحد پول فوق از نظام پولی بریتانیا حذف و یکصد پنس جدید برابر با یک پوند استرلینگ اعلام شد.
21. Collier, ibid, p. 257.
22.“United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815”, Britannica CD 1998.
23. درباره وضع اجتماعی انگلستان در اوایل سده شانزدهم میلادی بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 1، صص 64 - 65.
24.Collier, ibid, p. 255.
25.Ibid, p. 257.
26. Coil, ibid, p. 141.
27.Americana, 1985, vol. 13, p. 319.
28.Mohock
29.Tipping the lion
30.Nicker
31.Collier, ibid, p. 281-282.
32. دورانت، همان مأخذ، ج 9، ص 68.
33.همان مأخذ، ص 77.
34.ibid, p. 257.
35.ibid, p. 259
36.درباره رسم خالکوبی زنان دو طایفه ویگ و توری بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج3، ص 314.
37. John Wesley (1703 - 1791).
38.Methodism
39.“United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815”, Britannica CD 1998.
40. درباره انقلاب ساختاری سده نوزدهم بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 1، صص 256 - 266.
41.“United Kingdom, 18th Century Britain, 1714 - 1815”, Britannica CD 1998.
42.East Anglia
43.Ibid
44.درباره پیشینه استفاده از قالی در انگلیس بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج1، صص 65 - 66.
45.Collier, ibid, p. 282.
46. بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، صص 167 - 169.
47.موفقالدین ابومنصور علی الهروی، الابنیه عن حقایق الاویه یا روضه الانس و منفعه النفس، به تصحیح احمد بهمنیار، به کوشش حسین محبوبی اردکانی، تهران: انتشارات دانشگاه تهران، 1346.
48.رشیدالدین فضلالله همدانی، آثار و احیاء، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران: انتشارات دانشگاه تهران 1368، ص 86.
49.Jiovanni Battista Ramusio
50.R. Wickman
51.Lord Ossory
52.Thomas Garway
53.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، ص 169.
54.Americana, 1985, vol. 26, p. 342; Collier, ibid, p. 256.
55.“United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815”, Britannica CD 1998.
56.درباره پیشینه صنعت چاپ در اروپا بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 1، ص 58.
57.Samuel Richardson, Pamela: or, Virtue Rewarded, London: 1740.
پاملا، اثر ساموئل ریچاردسون (1689 - 1761)، داستان زندگی یک مستخدمه دختر است.پاملا در برابر تمامی سختیها و تلاشهایی که برای فریب دادن و تجاوز به او صورت میگیرد، مقاومت میکند و سرانجام به همسری پسر ارباب در میآید. این کتاب نخستین داستان پرفروش به زبان انگلیسی است.
58.Robert Escarpit, The Book Revolution, London: Geroge G. Harrap & Co., 1966, pp. 22-23.
59.Collier, ibid, p. 258.
60.Acta Diurna
61.Pao
62.gazetta
63.gazetta
64. Abraham Verhoeven
65.Courante uyt italien, Duytsland, & C.
66.Gazette do France
67. Nathaniel Butter
68. Coranto
69. The London Gazette
70.Daily Courant
71.Review
72.Daniel Defoe (1660 - 1731)
نویسنده داستان معروف رابینسون کروزوئه (1719 - 1722). دوفوئه از 23 سالگی به تجارت داخلی و خارجی مشغول بوده و در 32 سالگی ورشکست شد. با صعود جیمز دوم کاتولیک، به جرگه مخالفان او پیوست و در شورش نافرجام دوک مونماوث شرکت کرد. با شکست این شورش به اروپا گریخت و به ارتش ویلیام اورانژ پیوست. در آثارش این حکمران هلندی را با عنوان "ویلیام باشکوه، کبیر، خوب و مهربان" ستوده است. در دوران سلطنت ویلیام بر انگلستان، از هواداران سرسخت او بود و خفیهنویس و رسالهنویس دربار محسوب میشد. در این دوران مطالبی به سود ویلیام و علیه مخالفان او منتشر کرد. از هواداران الیگارشی ویگ و از مخالفان جناح توری بود. به این دلیل در سال 1703 به اتهام آشوبگری به زندان افتاد. رابرت هارلی (ارل آکسفورد)، از رهبران جناح توری، او را از زندان نجات داد و به عنوان رسالهنویس و مأمور مخفی (اطلاعاتی) خود به خدمت گرفت. دوفوئه با انرژی و اشتیاق به ارباب جدید خدمت کرد؛ به سفرهای دور و دراز در انگلستان و اسکاتلند رفت و گزارشها و رسالههای متعدد برای هارلی نوشت. حاصل این مأموریتها، سفرنامه سه جلدی اوست که در سالهای1724 - 1726 منتشر شد. در دوران سلطنت ملکه آن، انتشار نشریه ریویو را آغاز کرد که ارگان دولت به شمار میرفت. در این نشریه دوفوئه طی مقالاتی به بررسی مسائل دینی، تجاری، اخلاقی و غیره میپرداخت. با صعود جرج اول هانوور و فرار توریها، دوفوئه بار دیگر به خدمت ویگها درآمد و به نگارش گزارش و رساله و انجام مأموریتهای اطلاعاتی برای حکومت وقت ادامه داد.
73.Boston Gazette
74.Le Journal de Paris
75.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، صص 191 - 914.
76.The Observer
77.penny, pence
واحد پول انگلیس 240 پنی (پنس) برابر با یک پوند و 12 پنی برابر با یک شیلینگ بود.
78. تیراژ تایمز در اواخر دهه 1980 پانصد هزار نسخه در روز بود که در سال 1993 به 360 هزار نسخه رسید. (اکونومیست، 4 - 10 سپتامبر 1993، ص 15)
79.“Newspaper”, “Publishing”, “United Kingdom, 18th Century Britain, 1714-1815”, Britannica CD 1998; Americana, 1985, vol. 20, pp. 284-285; Collier, ibid, p. 258.
80.Charles II (1630 - 1685)
81. Henrietta Maria(1609 - 1669)
82.درباره دوشس اورلئان، خواهر چارلز دوم، بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، ص 30.
83. Treaty of Dover
84.درباره پیوند چارلز دوم با زرسالاران یهودی بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج2، صص 99، 101، 102، 214.
85.Merry Monarch
86.James Scott (Fitzroy, Crofts), Duke of Monmouth, 1 st Duke of Buccleuch, Earl of Doncaster, Earl of Dalkeith, Baron Scott of Tindale, Lord Scott of Whitchester and Eskdale ( 1649 - 1685)
87. Lucy Walter (1630 - 1658)
88.Anne Scott, Countess of Buccleuch (1651 - 1732)
89.خاندان اسکات از متنفذترین خاندانهای اشرافی اسکاتلند است که تبارشان به نیمه دوم سده سیزدهم میرسد. در نیمه دوم سده پانزدهم، در دربار جیمز دوم اسکاتلند، برکشیده شدند و و در سال 1606 به لرد اسکات باکلو و در سال 1619 به ارل باکلو ملقب شدند. شاخههای دیگر خاندان اسکات تا به امروز تداوم یافته است. سر والتر اسکات، شاعر و نویسنده و مورخ معروف اسکاتلندی، از این خاندان است.
90.Sir Anthony Ashley Cooper, 2nd Baronet, 1 st Earl of Shaftesbury, Baron Cooper of Pawlett, Baron Ashley of Wimbornet St. Giles (1621 - 1683)
91.“Shaftesbury, Anthony Ashley Cooper, 1 st Earl of”, Britannica CD 1998.
92. Popish Plot
93.Titus Oates (1649 - 1705)
94.Israel Tonge
95.Sir Edmund Berry Godfrey (1621 - 1678)
96.Miles Prance
97.Americana, 1985, vol. 20, p. 583b; Britannica CD 1998.
98.درباره زندگی ارل شافتسبوری اول بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، صص 214 - 215.
99.Arthur Capel, 1 st Earl of Essex (1631 - 1683)
100.Algernon Sidney (1622 - 1683)
101.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، صص 435 - 436.
102.Sir Thomas Armstrong
103.Robert Ferguson (1637 - 1714)
104.Lord William Howard
105.Rye House Plot
106.Francis Scott, Earl of Dalkeith, 2nd Duke of Buccleuch (d. 1751)
107.Britannica, 1977, vol. II, p. 333
108.Henry Scott, 3rd Duke of Buccleuch (1746 - 1812)
109. 4th Duke of Queensberry
110.Churchill, ibid, p. 12.
111.Duke of Gloucester
112.Walter John Montage-Douglas-Scott, 8th Duke of Buccleuch (1894 - 1973)
113.Americana, 1985, vol. 4, p. 670.
114.Walter Francis John Montagu-Douglas- Scott, 9th Duke of Buccleuch, 11th Duke of Queensberry (b. 1923)
115.John McNeill
116.Who’s Who 1993, pp. 258, 459.
117.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، صص 138 - 139.
118.Charles Fitzroy, 1st Duke of Southampton, Duke of Cleveland, Earl of Southampton, Earl of Chichester (1662 - 1730)
119.Britannica CD 1998.
120.Charles James Fitzroy, 6th Baron Southampton (b. 1928)
121.Edward Charles Fitzroy (b. 1955)
122.Who’s Who 1993, p. 1765.
123.Henry Fitzroy, 1st Duke of Grafton, Earl of Euston, Viscount Ipswich, Baron Sudbury (1663 - 1690)
124.Britannica CD 1998.
125.Charles Fitzroy, 2nd Duke of Grafton (1682 - 1757)
126.Augustus Henry Fitzroy, 3rd Duke of Grafton (1735 - 1811)
127.John Fitzpatrick, Earl of Upper Ossory
128.Royston Pike, ibid, pp. 95 - 103.
129.Robert Fitzroy (1805 - 1865)
130.Americana, 1985, vol. 11, p. 342.
131.Hugh Denis Charles Fitzroy, 11th Duke of Grafton (b. 1919)
132 .1 st Earl Buxton
133.(Ann) Fortune Smith (Fitzroy), Duchess of Grafton
134.Who’s Who 1993, p. 743; Robert Lacey, Majesty: Elizabeth II and the House of Windsor, London: Hutchinson, 1977, p. 314.
135.David Robert Somerset, 11th Duke of Beaufort (b. 1928)
136.Marlborough Fine Art Ltd.
137.Henry John Fitzroy Somerset, Marquess of Worcester (b. 1952)
138.Robert Somerset, Earl of Glamorgan (b. 1989)
139.Who’s Who 1993, pp. 126, 714, 2067.
140.Charles Lennox, 1st Duke of Richmond, 1st Duke of Lennox, Earl of March, Earl of Darnley, Baron of Settrington, Lord Torboultoun (1672-1723)
141.Louise-Renee de Kéroualle, Duchess of Portsmouth, Countess of Farehamm Baroness Petersfield, Duchesse d’ Aubigny (1649 - 1734)
142.Charles Lennox, 2nd Duke of Richmond (? - 1750)
143.Charles Lennox, 3rd Duke of Richmond (1735 - 1806)
144.Charles Henry Gordon - Lennox, 10th Duke of Richmond and Gordon (b. 1929(
145.Who’s Who 1993, p. 1590.
146.Nicholas Charles Gordon Lennox (b. 1931)
147.Who’s Who 1993, p. 736.
148.Nell Gwyn (1650 - 1687)
149.Charles Beauclerk, 1st Baron Heddington, 1st Earl of Burford, 1st Duke of St. Albans (1670 - 1726)
150.Lord of the Bedchamber
151.Britannica CD 1998.
152.Allfrey, ibid, p 18.
153.Murray de Vere Beauclerk, 14st Duke of St. Albans (b. 1939)
154.Burford and Co.
155.Charler Francis Topham de Vere Beauclerk, Earl of Burford (b. 1965)
156.Who’s Who 1993, pp. 268, 1655.
157. نام این خاندان برگرفته از نام زادگاهشان در اسکاتلند است. داگلاس روستایی است کوچک در جنوب غربی لانارک که در اواخر سده نوزدهم جمعیت آن 1500 نفر بود. در جریان توسعهطلبی ماوراء بحار این نام نیز، چون اسامی دیگر، به مناطق اشغالی بریتانیاییها اطلاق شد. امروزه شهرها و رودخانههایی در کانادا، ایالات متحده آمریکا، کیپ کلنی، گینهنو و استرالیا "داگلاس" نام دارند.
158.Sir James Douglas (1286? - 1330)
159.Robert the Bruce (1274 - 1329)
خاندان بروس از سران قبایل آنگلو - نورمان بودند که در اوایل سده دوازدهم میلادی به اسکاتلند مهاجرت کردند و به مدعی حکومت این سرزمین بدل شدند. رؤسای این طایفه با نام "رابرت بروس" خوانده میشدند. رابرت بروس فوق، که سرانجام سلطنت اسکاتلند را به دست گرفت، رابرت بروس هشتم است که در 25 مارس 1306 با نام رابرت اول تاجگذاری کرد. دوران سلطنت او، دوران جنگهای خونین با شاهان انگلیس از خاندان آنژو از یکسو و شهسواران و اشراف محلی از سوی دیگر است.
160.“Douglas, Sir James”, Britannica CD 1998.
161.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، صص 18 - 19، 28، 30.
162.Black Douglases
163.Sir Archibald Douglas (d. 1333)
164.William Douglas, Earl of Mar, 1 st Earl of Douglas (1327 - 1384)
165.James Douglas, 2nd Earl of Douglas (1358 - 1388)
166.Douglas of Drumlanrig
167.Douglas of Cavers
168.Archibald the Grim, 3rd Earl of Douglas (1328 - 1400)
169.Archibald Douglas, 4th Earl of Douglas (1369 - 1427)
170.Archibald Douglas, 5th Earl of Douglas (1392 - 1439)
171. William Douglas, 6st Earl of Douglas (1423?- 1440)
172.James Douglas, 7th Earl of Douglas (1371? - 1443)
173.William Douglas, 8st Earl of Douglas (1425 - 1452)
174.James Douglas, 9th Earl of Douglas (1426 - 1488)
175.Red Douglases
176.Margaret Stuart, Countess of Angus
177.Archibald Douglas, 5th Earl of Angus (1449?- 1514)
178.Archibald Douglas, 6th Earl of Angus (1489? - 1557)
179.Margaret Tudor (1489 - 1541)
180. DavidDouglas
(1515-1557) 7th Earl of Angus.
181. Archibald Douglas, 8th Earl of Angus (1555-1588)
182.James Douglas, 4th Earl of Morton (1516 - 1581)
183.Mary, Queen of Scots (1542 - 1587)
ماری استوارت تنها فرزند جیمز پنجم، شاه اسکاتلند، است. مادر بزرگ او خواهر هنری هشتم، شاه انگلیس، بود. ماری شش روزه بود که پدرش درگذشت و ملکه اسکاتلند شد مادرش به عنوان نایبالسلطنه حکومت را به دست گرفت. در پنج سالگی برای تحصیل به فرانسه اعزام شد و در نتیجه با فرهنگ و تربیت کاملاً فرانسوی پرورش یافت. مضافاً اینکه با فرانسوا، پسر بزرگ هنری دوم، پادشاه فرانسه، و کاترین مدیچی نیز ازدواج کرد. با صعود الیزابت به سلطنت انگلیس (نوامبر 1558)، ماری به عنوان نزدیکترین وارث خاندان تودو و ملکه بعدی انگلیس شناخت میشد. مهمتر از این، خیل کثیر کاتولیکهای انگلیس نیز الیزابت را فرزند نامشروع هنری هشتم و لذا ماری را ملکه مشروع خود میدانستند. با صعود فرانسوا، شوهر ماری، به سلطنت فرانسه (1559) این خطر برای سلطنت الیزابت جدیتر شد. فرانسوا اندکی بعد (دسامبر 1560) درگذشت و همسر 18 سالهاش بیوه شد. ماری در اوت 1561 به اسکاتلند بازگشت و حکومت را به دست گرفت. از این زمان خصومت کینهتوزانه و پنهان الیزابت علیه او اوج گرفت و تحریک پروتستانهای اسکاتلند آغاز گردید که سرانجام به خلع ماری (1567) انجامید. ماری سادهلوحانه به لندن نزد الیزابت پناه برد. الیزابت او را به اسارت گرفت و پس از 18 سال زندان به قتل رسانید.
184.David Riccio (Rizzio)
185. Henry Stewart, Lord Darnley (1545 - 1567)
186.William Douglas, 10th Earl of Angus (1552 - 1611)
187.William Douglas, 11th Earl of Angus, 1st Marquess of Angus (1589 - 1660)
188.Archibald Douglas, 3rd Marquess of Angus (1694 - 1761)
189.نام اعضای این خاندان به صورت هیوم (Hume) نیز ثبت شده است.
190.Francis Stewart, 5th Earl or Bothwell (d.1614)
191.Alexander Home, 6th Lord Home, 1st Earl Home (1566 - 1619)
192.Sir Patrick Hume [Home], Lord Polwarth, 1st Earl of Marchmont (1641 - 1724)
193.رجوع کنید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، ص 362.
194.Duncan Charles Home (1828 - 1857)
195.Frederic Jervis Home (1839 - ?)
196.Buckland, ibid, p. 206.
197.Lanarkshire
لانارک منطقهای است در مرکز اسکاتلند؛ در جنوب شهر گلاسگو.
198.Berwickshire
199. Royston Pike, ibid, p. 459.
200.Alexander Frederick Douglas - Home, [14th Earl of Home,] Baron Home of Hirsel, of Coldstream [Sir Alec Douglas - Home] (1903 - 1995)
201.Lillian Lambton
202. 4th Earl of Durham
203.Britannica CD 1998; Americana, 1985, vol. 9, pp. 308-309.
204.David Alexander Cospatrick Douglas Home (b. 1943)
205.Morgan Grenfell Egyptian Finance Co. Ltd.
206.Morgan Grenfell (Asia) Ltd.
207.Arab Bank Investment Co.
208.Morgan Grenfell International Ltd.
209.Committee for Middle East Trade
210.Ditchley Foundation
211.Who’s Who 1993, p. 529.
212.William Douglas Home (1912 - 1992)
213.George Home (b. 1920)
214.Anna Margaret Home (b. 1938)
215.ibid, p. 911
216.John Charles Sholto Douglas, 22nd Earl of Morton (b. 1927)
217.John Stewart Sholto Douglas, Lord Aberdour (b. 1952)
218.Ibid, pp. 3, 1347.
219.David Harrington Angus Douglas, 12th Marquess of Queensburry (b. 1929)
220.Royal College of Art
221.Sholto Francis Guy Douglas, Viscount of Drumlanrig (b. 1967)
222.Ibid, pp. 537, 1542.
223.Alastair George Akers - Douglas, 4th Viscount of Chilston (b. 1946)
224.Ibid, p. 347.
225.Premier Peer of Scotland
226. در اواخر سده نوزدهم جمعیت هامیلتون، واقع در جنوب گلاسگو، حدود 25 هزار نفر بود. امروزه منطقهای صنعتی است. جمعیت شهر بیش از 50 هزار نفر و جمعیت منطقه هامیلتون بیش از 100 هزار نفر است. قلعه و مقر حکومت خاندان هامیلتون در این شهر واقع است. شهرهای متعددی در ایالات متحده امریکا، کانادا، استرالیا و زلاند نو "هامیلتون" نام گرفتهاند. مرکز جزایر برمودا نیز به این نام است.
227.James Hamilton, 1st Earl of Arran (1475? - 1529)
228.اران جزیرهای است بزرگ و کوهستانی در غرب اسکاتلند.
229.James Hamilton, 2nd Earl of Arran (1517 - 1575)
230.James Hamilton, 3rd Earl of Arran (? - 1609)
231.John Hamilton, 1st Marquess of Hamilton (1532 - 1604)
232.Claud Hamilton, Baron Paisley (1543? - 1621)
233.Archbishop John Hamilton
234.James Hamilton, Earl of Cambridge, Marquess of Hamilton, 1st Duke of Hamilton (1606 - 1649)
235.William Hamilton, Earl of Lanark, 2nd Duke of Hamilton (1616 - 1651)
236.Americana, 1985, vol. 13, p. 736; Britannica CD 1998.
237.Angus Alan Douglas Douglas - Hamoilton, 15th Duke of Hamilton and Brandon (b. 1938)
238.Who’s Who 1993, p. 798.
239. Baron of Paisley
240.Viscount, of Strabane
241.James Hamilton, 1st Duke of Abercorn (1838 - ?)
242.Mary Anna Curzon
243.Earl Howe
244.Pratt and Hist, ibid, vol. 1, p. 4.
245.James Hamilton, 5th Duke of Abercorn (b. 1934)
246.Who’s Who 1993, p. 3.
247.Sir William Hamilton (1730 - 1803)
248.Emma, Lady Hamilton (1761 - 1815)
249.Admiral Horatio Nelson (1758 - 1805)
250.Sir Charles Denis Hamilton (1918 - 1988)
251.رجوع کنید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، ص 194.
252.Time Newspapers Ltd.
253.Britannica CD 1998.
254.Charles Hamilton (1753 - 1792)
255.Sir John Hamilton (1755 - 1835)
256.Alexander Hamilton (1762 - 1824)
257.Sir Robert Hamilton (1802 - 1887)
258.Edward Hamilton (1854 - ?)
259. George Francis Hamilton (1845 - ?)
260.Sir Ian Hamilton (1853 - 1947)
261.Buckland, ibid, pp. 186-187.
262.Campbells of Argyll
نام فوق به صورت "کمپبل" نوشته میشود و "کمبل" خوانده میشود این امر در مورد نام "لمبتون" (لمتون) و اسامی مشابه صادق است.
263.Argyllshire
264.Argyll and Bute
265.Dalriada
266.Kenneth I MacAlpin
267.Pict
پیکتها در شرق و شمال شرقی اسکاتلند میزیستند و احتمالاً بقایای بومیان اسکاتلند پیش از ورود قبایل سلتی بودند. نام "پیکت" از واژه لاتین Picti به معنی "منقوش" گرفته شده. واژه Picture (نقاشی) نیز از این ریشه است. این نامی است که رومیها به قبایل فوق دادند و احتمالاً دلیل آن رواج خالکوبی در میان ایشان بود. به عبارت دیگر، "پیکت" به معنی "مردم خالدار" (نقشدار) بوده است. نخستین اشاره به نام پیکتها به متون رومی سال 297 میلادی میرسد و دلیل آن جنگهایی است که رومیها با این قبایل داشتند. قبایل پیکت در سده هفتم میلادی دولت واحدی تشکیل دادند که قلمرو آن "سرزمین پیکت" (Pictland) نامیده میشد. در همین دوران بتدریج مسیحیت در میان ایشان رواج یافت. پیکتها به زبان خاص خود سخن میگفتند. امروزه از زبان پیکتی تنها واژههای اندکی در اسکاتلند برجای مانده است.
268.Alba
269.MacDonald Clan
270.Sir Gillespic Cambel
271.روستایی در آرگیل.
272.O’Duin Clan
273.Sir Colin Campbell of Lochow
274.MacCailein Mhor
275.Lord of Lorne
276.Sir Neil Campbell of Lochow (d. 1316)
277.Sir Duncan Campbell of Lochow (d. 1453)
278.Lord Colin Campbell of Lochow (d. 1493)
279. این سنت "خون بس" نامیده میشود و در جامعه عشایری ایران نیز مرسوم است. بنگرید به: عبدالله شهبازی، ایل ناشناخته؛ پژوهشی در کوهنشینان سرخی فارس، تهران: نشری نی 1366، صص 159 - 160.
280.Archibald Campbell, 4th Earl of Argyll (d. 1558)
281.Archibald Campbell, 5th Earl of Argyll (1530 - 1575)
282.Archibald Campbell, 7th Earl of Argyll (1576 - 1638)
283.MacGregor Clan
284.Archibald Campbell, 1st Marquess, 8th Earl of Argyll (1597 - 1661)
285.Archibald Campbell, 2nd Marquess, 9th Earl of Argyll (1629 - 685)
286.Archibald Campbell, 1st Duke of Argyll (1651 - 1703)
287.MacDonalds of Glencoe
288.Massacre of Glencoe
289.John Campbell, 2nd Duke of Argyll (1678 - 1743)
290.Archibald Campbell, 3rd Duke of Argyll, Duke and Earl of Greenwich (1682 - 1761)
291.Inverary Castle
292.John Campbell, 4th Duke of Argyll (d. 1770)
293.Britannica CD 1998; Americana, 1985, vol. 5, p. 301
294.Jan Campbell, 12th Duke of Argyll: Marquess of Lorne and Kintyre; Earl of Campbell and Cowall; Viscount of Lochow and Glenyla; Baron Inverary, Mull, Morvern and Tiry; Baron Campbell; Earl of Argyll; Baron Lorne; Baron Kintyre; Baron Sundridge; Baron Hamilton of Hameldon (b. 1937)
295.Le Rosey
این همان مدرسهای است که محمدرضا پهلوی در آن تحصیل کرد.
296.S. Campbell & Son
297.Chief of Clan Campbell
298.Hereditary High Sherriff of the County of Argyll
299.Hereditary Master of the Royal Household in Scotland
300.Admiral of the Western Coast and Isles
301.Keeper of the Great Seal of Scotland and the Castles of Dunstaffnage, Dunoon, Carrick, and Tarbert
302.Who’s Who 1993, p. 49.
303.Donald Campbell (1751 - 1804)
304.John Campbell (1753 - 1784)
305.John Campbell, Lord Stonefield
306.Sir Archibald Campbel (? - 1791)
307.Sir Archibald Campbell, Baronet (1769 - 1843)
308.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، ص 417.
309.Rangoon
310.Prome
311.Sir Colin Campbell (1776 - 1847)
312.Assaye
313.Argaum
314.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج1، صص 209 - 210.
315.Sir John Campbell (1802 - 1878)
316.John Campbell (1817 - ?)
317.Sir Edward Fitzgerald Campbell (1822 - 1882)
318.Sir George Campbell (1824 - 1892)
319.Orrisa
320.K. C. S. I.
321.Sir James Macnabb Campbell (1847 - 1903)
322.Lord Robert Henry Dick Campbell (1846 - ?)
323.Buckland, ibid, pp. 68 - 70.
324.Eliza Campbell (1799 - 1844)
325.Judaica, vol. 7, p. 735.
326.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، صص 403 - 406.
327.John Murray, 2nd Earl and 1st Marquess of Atholl (1631 - 1703)
328.James Stanley, 7th Earl of Derby, Baron Strange, Great Earl of Derby (1607 - 1651)
329.Isle of Man
330.Manx
331.Kings of Mann
332.Sir John Stanley
333.Lord of Mann
334.Chisholm, ibid, vol. 2, p 953; Britannica CD 1998.
335.John Murray, 2nd Marquess and 1st Duke of Atholl (1660 - 1724)
336.Lord James Murray
337.Britannica CD 1998.
338.Sir Herbert Harley Murray (1829 - ?)
339.Pratt and Hist, ibid, vol. 2, p. 200.
340.Sir John Irvine Murray (? - 1902)
341.Robert Hunter Murray (1847 - ?)
342.Buckland, ibid, pp. 308 - 309.
343.George Ian Murray, 10th Duke of Atholl (b. 1931)
344.Campbell - Preston
345.Who’s Who 1993, p. 63.
346.مونتروز روستایی بود در ساحل دریای شمال در منطقه انگوس اسکاتلند. از سده هیجدهم به بازار و بندر تجاری بدل شد. جمعیت آن در سال 1981 حدود 12 هزار نفر گزارش شده است.
347.James Graham, 1st Marquess and 5th Earl of Montrose (1612 - 1650)
348.Robert MacGregor [Rob Roy] (1671 - 1734)
349.Sir Walter Scott (1771 - 1832)
350.Sir James Graham (1792 - 1861)
351.Britannica CD 1998.
352.James Graham, 8th Duke of Monrose (b. 1935)
353.Who’s Who 1993, p. 1325.
354.Montagu, Montaigu, Montague, Montacute
355.Dru [Drogo] of Montaigu [Montagud]
356.Robert, Count of Mortain
357.Simon, Lord Montagu
358.Thomas de Montacute
359.Richard Neville
360.1st Earl of Westmorland
361.Richard, Earl of Warwick and Salisbury (Richard - Make - a - King)
362. در بریتانیکا (چاپ 1961، جلد 15، ص 743) رالف مونتاگ، که در سال 1705 به دوک مونتاگ ملقب شد و در آینده با او آشنا خواهیم شد، "یکی از چندتن اعضای مختلف خاندان مونتاگ" اعلام شده که "در سده هفدهم به عناوین اشرافی دست یافتند." سپس به مقاله "خاندان مونتاگ" مندرج در همان مأخذ (صص 741 - 742) ارجاع داده شده است. مقاله اخیر به تاریخچه خاندان قدیمی مونتاگ (ارلهای سالیسیوری از تبار دراگوی مونتاگویی) اختصاص دارد و در آن به تداوم خاندان فوق تا سده هفدهم اشارهای مندرج نیست. به این ترتیب، تلویحاً خاندان کنونی مونتاگ تداوم خاندان کهن مونتاگ عنوان شده. در ویرایش سالهای 1977 و 1998 بریتانیکا، در زندگینامه رالف مونتاگ، ارجاع فوق حذف شده و در مقاله "خاندان مونتاگ" نیز اشارهای به تداوم خاندان دراگوی مونتاگویی تا سده هفدهم مندرج نیست.
363.Henry Montagu, 1st Earl of Manchester
364.Edward Montagu, 2nd Earl of Manchester (1602 - 1671)
365.Viscount Mandeville
366.Angus Charles Drogo Montagu, 12th Duke of Manchester (b. 1938)
367.Who’s Who 1993, p. 1243.
368.Ralph Montagu, 3rd Baron Montagu of boughton, Earl of Montagu, Viscount Monthermer, 1st Duke of Montagu (1638 - 1709)
369.Edward, 2nd Baron Montagu of Boughton (1616 - 1684)
370.Countess of Sussex
371.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 4، ص 135.
372.Montagu House
373.Jonathan Swift (1667 - 1745)
374.Britannica, 1961, vol. 15, pp. 741 - 743; Britannica CD 1998.
375.John Montagu, 2nd Duke of Montagu (d. 1749)
376.Edward Montagu, 1st Earl of Sandwich (1625 - 1672)
377.Sir Sydney Montagu
378.general at sea
379.Robert Blake
380.ساندویچ در اصل نام روستایی است در منطقه کنت انگلیس. جمعیت آن امروزه کمتر از 5 هزار نفر است. شهری در ایالات متحده آمریکا نیز به این نام خوانده میشود.
381.John Montagu, 4th Earl fo Sandwich (1718 - 1792)
382.Sandwich Islands
383.John Gay (1685 - 1732)
384.Beggar’s Opera
385.Britannica CD 1998.
386.(Alexander) Victor (Edward Paulet) Montagu (b.1906)
387. Who’s Who 1993, p. 1322.
388.Charles Montagu, 1st Earl of Halifax, Baron Halifax of Halifax (1661 - 1715)
389.Britannica CD 1998; Americana, 1985, vol. 19, p. 387; Emerson, ibid, vol. 2, p. 839.
390.George Montagu Dunk; 2nd Earl of Halifax (1716 - 1771)
391.George Montagu, 1st Earl of Montagu
392.Anne Dunk
393.Frederick North, Lord North, 2nd Earl of Guilford (1732 - 1792)
394.Britannica CD 1998.
395.Wood
396.Lady Mary Wortley Montagu (1689 - 1762)
397.Evelyn Pierrepont, 5th Earl of Kingston, Maquess of Dorchester, Duke of Kingston
398.William Fielding, 1st Earl of Denbigh
399.Alexander Pope (1688 - 1744)
400.Francesco Algarotti
401.Count Ugo Palazzi
402.The Complete Letters of Lady Mary Wortley Montagu, 3 vol. (ed. Robert Halsband, 1965-67)
403.Mary Montagu, Countess of Bute
404.John Stuart, 3rd Earl of Bute (1713 - 1792)
405.Edward Wortley Montagu (1713 - 1776)
406.Britannica, 1961, vol. 15, pp. 472 - 473; Britannica CD 1998.
407.Elizabeth Robinson Montagu (1720 - 1800)
408.Mayfair House
409.George Lyttleton, 1st Baron Lyttleton of Frankley (1709 - 1773)
دولتمرد ویگ و ادیب نامدار انگلیسی. خویشاوند نزدیک ویلیام پیت بزرگ. هنری فیلدینگ داستان معروف تام جونز خود را به لیتلتون اهدا کرده است.
410.Sir Joshua Reynolds (1723 - 1792)
نقاش نامدار انگلیسی و اولین رئیس آکادمی سلطنتی (1768)
411.Montagu House
412.No. 22, Portman Sq., W1
413.Bluestocking
414.Britannica, 1961, vol. 15, p. 742.
415.Mrs. Vesey
416.Benjamin Stillingfleet
417.The Bluestocking Ladies (1947)
418.Britannica CD 1998.
419.Americana, 1985, vol. 9, p. 40.
420.Who’s Who 1993, p. 505
421.“Hobbes, Thomas”, Britannica CD 1998.
422.William Cavendish, 1st Duke of Devonshire, Marquess of Hartington, 4th Earl of Devonshire, Baron Cavendish of Hardwich (1640 - 1707)
423.Britannica CD 1998.
424.Whig Families
425.Royston Pike, ibid, p. 53.
426.William Cavendish, 4th Duke of Devonshire (1720 - 1764)
427.Georgiana Spencer, Duchess of Devonshire (1757 - 1806)
428.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، صص 136، 210.
429.Andrew Robert Buxton Cavendish, 11th Duke of Devonshire (b. 1920)
430.Who’s Who 1993, p. 505.
431.John Holles, Earl of Clare, Duke of Newcastle
عنوان دوک نیوکاسل در سال 1665 به یکی از اعضای خانواده کاوندیش تعلق گرفت. جان هولز ابتدا ارل کلیر لقب داشت و داماد هنری کاوندیش، دوک دوم نیوکاسل، بود. دوک دوم نیوکاسل در سال 1691 درگذشت و عنوان و ثروت او به دامادش رسید. (Churchill, ibid, vol. 1, p. 10)
432.Thomas Pelham Holles, Duke of Newcastle (1693 - 1768)
433.Henry Pelham (1696 - 1754)
434.Royston Pike, ibid, pp. 42 - 43.
435.Ray A. Kelch
436.Britannica CD 1998.
437.Henry Fiennes-Clinton
438.Edward Horace Fiennes - Clinton, 18th Earl of Lincoln (b. 1913)
439.Who’s Who 1993, p. 1136.
440.Hans William Bentinck, 1st Earl of Portland (1648 - 1709)
441.William Bentinck, 2nd Duke of Portland (d. 1762)
442.William Henry Cavendish Bentinch, 3rd Duke of Portland (1738 - 1809)
443.Royston Pike, ibid, pp. 126-128; Americana, 1985, vol. 3, p. 560.
444.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 2، صص 528 - 531.
445.Lord William Henry Cavendish Bentinck (1774 - 1839)
446.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 1، صص 155 - 156
447.Britannica CD 1998 Americana, 1985, vol. 3, p. 560; Emerson. Ibid, vol. 1, p. 269; Buckland, ibid, p. 36.
448.Lord William George Frederick Cavendish Bentinck (1802 - 1848)
449.Emerson, ibid.
450.Henry Noel Bentinck, 11th Earl of Portland (b. 1919)
451.Noel, Earls of Gainsborough
452.Who’s Who 1993, p. 1513.
453.Edward William Charles Noel (1886 -?)
454. لویی رابینو، دیپلماتها و کنسولهای ایران و انگلیس، ترجمه غلامحسین میرزا صالح، تهران: نشر تاریخ ایران، 1363، ص 113.
455.بنگرید به: [عبدالله شهبازی،] ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم؛ جستارهایی از تاریخ معاصر ایران، تهران: موسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ اول، 1369، ص 81.
456.همان مأخذ، ص 441.
457.Sir William Temple (1628 - 1699)
458.Henry Bennet, 1st Earl of Arlington, Baron Arlington (1618 - 1685)
459.Triple Alliance
460.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، ص 358.
461.Stadholder of Holland
462.Observations upon the United Provinces (1673)
463.Dorothy Osborne, Lady Temple (1627 - 1695)
464.Sir Peter Osborne
465.پالمرستون نام روستایی در نزدیکی دوبلین (ایرلند) است.
466.Literary Club
467.Mary Mee
468.Bath
469.Bell, ibid, pp. 1-4; Royston Pike, ibid, p. 248; Americana, 1985, vol. 26, p. 458; Emerson, ibid, vol. 2, p. 821; Britannica CD 1998.
470.درباره زندگینامه پالمرستون بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 3، صص 109 - 112.
471.Edward Osborne
472.William Hewitt
473.Alfred C. Wood, A History of the Levant Company, Oxford: Oxford University Press, 1935, p. 7.
474.Richard Staper (d. 1608)
درباره ریچارد استاپر اطلاع زیادی در دست نیست. بر سنگ قبر او چنین آمده است: "بزرگترین تاجر زمان خود و اصلیترین فرد در کشف تجارت ترکیه و هند شرقی." (ibid)
475.بنگرید به: کتاب زرسالاران ، ج 4، ص 370.
476.Sir Thomas Osborne, 2nd Baronet, Earl of Danby, 1st Duke of Leeds (1632 - 1712)
477.Britannica CD 1998.
478.George Godolphin Osborne (b. 1828)
479.Marquess of Carmarthen (b. 1862)
480.History of the year, ibid, 1882, p. 516.
481.Henry Compton (1632 - 1713)
482.James Spencer Compton, 2nd Earl or Northampton (1601 - 1643)
483.John Tillotson
484.Society for the Propagation of Gospel
485.James Compton, 3rd Earl of Northampton (1622 - 81)
486.Spencer Compton, Earl of Wilmington (1673 - 1743)
487.John Carteret, 1st Earl Granville (1690 - 1763)
488. Britannica CD 1998; Royston Pike , ibid, pp. 39 - 41.
489. Spencer Douglas David Compton, 7th Marquess of Northampton (b. 1946)
490. Daniel Bingham Compton, Earl Compton (b. 1973)
491. Who’s Who 1993, pp. 392, 1401.
شهبازی، عبدالله؛ (1390)، زرسالاران یهودی و پارسی استعمار بریتانیا و ایران (جلد سوم)، تهران: مؤسسه مطالعات و پژوهشهای سیاسی، چاپ پنجم.
{{Fullname}} {{Creationdate}}
{{Body}}